پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ / Thursday 21st November 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


واقعه‌ی ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، اولین کشتار ایرانیان مخالف و معترض توسط رژیم اسلامی ایران نبوده و آخرین هم نخواهد بود. کارنامه‌ی رژیم اسلامی، با دهها هزار اعدامی، کشته‌های جنگ، معلولین و خانواده‌های داغدار، معنی واقعی خود را پیدا کرده است. امّا واقعه‌ی میکونوس از آن جهت مفهوم تاریخی به خود گرفته است که برای اولین بار، دادگاهی حکم محکومیت رهبران طراز اول رژیم اسلامی را در اجرای مستقیم ترورمخالفان خود صادر کرده است.

جمشید گلمکانی، تهیه کننده و کارگردان فیلم «برلین، وقایع محکومیت تروریسم دولتی ایران» این حادثه‌ی دردناک را از نگاهی ویژه و مستند به فیلمی 52 دقیقه‌ای تبدیل کرده است. با ایشان گفتگوی حضوری داشته‌ام که آن را ملاحظه می‌کنید:

 

*          *          *

 

* بابت شرکت شما در این گفتگو صمیمانه تشکر می‌کنم. برای آشنا شدن با شما، و به عنوان سؤال اوّل، بگویید چطور شد به تبعید روی آوردید؟

ـ من هم مثل تبعیدی هر کجای دنیا تبعید را انتخاب نکردم و در واقع تبعید به ما تحمیل شده ـ با تمام علاقه‌هایی که پشت سرداشتیم و برجای گذاشتیم. به هر صورت من هم جزو کسانی بودم که روزی که حس کردم در ایران جای تنفسی برای من وجود ندارد، با دست خالی مجبور به ترک آن دیار شدم. از آن تاریخ حدود هفده سال می‌گذرد.

* تا آنجایی که اطلاع دارم، سابقه‌ی کار فرهنگی شما، بیشتر در زمینه‌ی روزنامه و عکس بوده تا دوربین فیلمبرداری و تهیه‌ی فیلم. چه دلایلی موجب این تغییر شد؟

ـ من از دوران نوجوانی و از آن وقتی که بخاطر دارم، مسایلی که در ذهنم می‌گذشت، دوست داشتم آنها را به دیگران منتقل کنم. ابزار وسیله‌ی انتقال این ذهنیت‌ها در آن زمان، کارها و فعالیتم در زمینه‌ی تئاتر بود. تئاتردر مجموع برای من مفهوم خانواده را داشت. با این تفاوت که در محدوده‌ی خانواده، آدم خواهر و برادرش را انتخاب نمی‌کند، ولی در محیط دوستانه‌ی هنری، همکاری آدمها می‌تواند به انتخاب خود آنها باشد ـ که برای من اینطور بود. بعدها مناسبتی پیش آمد که به طرف مطبوعات کشیده شوم. در آنجا بود که متقاعد شدم، با کار فردی کردن می‌توانم مخاطب بیشتری داشته باشم. حاصل این ذهنیت، سالها فعالیت مطبوعاتی بود، از قبیل تهیه‌ی خبر و گزارش و همینطور عکاسی کردن برای مقالاتی که خودم آنها را تهیه می‌کردم.

* فکر می‌کنم قبل از این‌که وارد مبحث فیلم شما شویم، بهتر است، توقف و مکثی در عالم رسانه‌ی نوشتاری داشته باشیم. منظور من، بیشتر فعالیت شماست در روزنامه‌ی آیندگان.

- واقعیت این است که یکی از کارهای اصلی من در سرویس گزارش روزنامه‌ی آیندگان بود، یعنی سالهای هزار و سیصد و پنجاه و شش به بعد. فعالیت این دوران من در زمینه‌ی گزارش همراه با عکس، بسیار برایم اقناع کننده بود. چون ارتباط مستقیم و تنگاتنگ عاطفی‌ای با خوانندگان حس می‌کردم. از عوامل مثبت این ویژگی، تفاوت شیوه‌ی نگارش این روزنامه [آیندگان]، با روزنامه‌های مشابه از قبیل کیهان و اطلاعات و امثالهم بودم. که این، مورد استقبال مخاطبین خودش، یعنی عموم مردم بود.

آن چیزی که بعدتر اتفاق افتاد، یعنی دوران جنبش‌های اجتماعی، سیاسی، صنفی آحاد مختلف مردم، باز این هیئت تحریریه‌ی آیندگان بود که قدم جلو گذاشت و شورای سردبیری را جایگزین یک سردبیر واحد کرد. در این مورد یک اعتصاب ده روزه داشتیم که این اعتصاب به سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات نیز کشیده شد. در انتها این سندیکا بود که به نفع «تحریریه معترض» رأی داد. بنابراین شورای سردبیری، قبل از پیروزی انقلاب کار تحریریه را در روزنامه‌ی آیندگان به عهده گرفت.

* آیا استنباط درستی است، که اصولاً ساختار این نشریه و همچنین روش مطبوعاتی آن در مواجهه با اخبار و مسایل جاری مملکت، چاره‌ای نگذاشته بود تا این روزنامه‌ی کثیرالانتشار، جزو اولین نشریات در محاق توقیف قرار بگیرد؟

ـ دقیقاً، دقیقاً همین‌طور بود! یعنی در درجه‌ی اول، مهمترین مرزبندی جدّی شورای تحریریه‌ی آیندگان، قطع هر گونه وابستگی به قدرت ـ از هر نوع‌اش بود. ما در انتقال دادن واقعیت‌ها به مردم بسیار حساس بودیم. تا جایی که حتا عوارض بعضی از این نوع نحوه‌ی کار، دامن‌گیر خود ما می‌شد. با این همه کار شورای تحریریه‌ی آیندگان، مسامحه وسازش در اصول نبود.

* به این ترتیب می‌شود گفت که شورای تحریریه‌ی آیندگان، ادعا و هدفی حرفه‌ای ـ ژورنالیستی داشت که اساساً این شیوه‌ی کار سابقه چندانی در ایران نداشت؟

ـ نه تنها چنین هدف و ادعایی داشت، بلکه به آن عمل هم می‌کرد.

* پروسه‌ی توقیف شدن این نشریه را توضیح دهید و این‌که چه مسایلی در جلو انداختن آن نقش مؤثری داشت. اصلاً چطور شد که آیندگان به صورت سفید منتشر شد؟  

ـ با این‌که از آن دوران، زمان زیادی گذشته، امّا بازگشت به حوادث و رویدادهای آن روزها، در عین تلخ بودن، مملو از تجربه و درس‌های آموزنده است. در جواب سؤال شما، اول این‌که ما بی‌طرف نبودیم و طرف ما، طرف مردم بود.

این استقلال روزنامه‌ای، مشکلاتی را با خود داشت و ما این را از همان ابتدا به درستی تشخیص داده بودیم. منظورم این است که چنین روزنامه‌ی مستقل و دموکراتیکی، هرجایی که کار کند با منافع قدرت ـ چه قدرت سیاسی و چه قدرت اقتصادی ـ درگیر خواهد شد، در تضاد قرار خواهد گرفت. البته که در کشورهایی شبیه به ایران، شدت و نوع این تصادمها، متفاوت و به گونه‌ی مخصوص به خودش است و معمولاً به حذف کامل یک روزنامه منتهی می‌شود.

درست به این خاطر بود که حاکمیت نوپای آن روز نظر خوشی به آیندگان نداشت. از طرفی آن حاکمیت، درست مثل امروز که حدود بیست سال از عمرش می‌گذرد، فاقد یک سازماندهی اصولی و یا یک اصول سازماندهی بود و اساس آن بر متن قوانین شرع اسلام بود. کاری که آنها کردند این بود که عده‌ای به شخص خمینی مراجعه کردند تا در این مورد تصمیم‌گیری شود و به اصطلاح خللی در انتشار آیندگان بوجود آید.

امّا این ناخرسندی حاکمیت که متعاقباً به یک جنب و جوش و صف بندی کامل در مقابل این نشریه منجر شد، درج مصاحبه‌ای بود که به آن اشاره می‌کنم: «اریک رولو»ی روزنامه‌نگار که لقب مفسّر نامدار روزنامه‌ی لوموند را داشت [این شخص بعدها وارد کار سیاست شد و سفیر فرانسه در کشورهای ترکیه و قبرس شد (م ـ خ)] مصاحبه‌ای کرد با شخص خمینی که مترجم آن مصاحبه بنی‌صدر بود. ایشان در قسمتی از این مصاحبه در مورد ترور مطهری و سپهبد قره‌نی از خمینی سؤال می‌کند. خمینی هم در پاسخ می‌گوید که در این ترورهای اخیر کمونیستها دست نداشته‌اند. [بعدها گفته شد که مجری این ترورها گروه فرقان بوده است (م ـ خ)] اریک رولو بعد از این‌که شرح کامل مصاحبه را تهیه و تدوین کرد، یک نسخه از آن را در اختیار آیندگان گذاشت.

بعد از این‌که متن این مصاحبه توسط ایشان به فرانسه تلکس شد، ما هم بلافاصله آن را در آیندگان چاپ کردیم. تیتر این مقاله را هم با حروف درشت نوشتیم: «خمینی: در ترورهای اخیر کمونیست‌ها دست نداشته‌اند» این نوشته و نقل قول برای حاکمیت خیلی گران آمد، آنهم از زبان خمینی. چون یکی از بخشهای عمده‌ی سیاست اینها سرکوب جنبش چپ و کمونیستی و یا هر حرکت غیرمذهبی بود. در آن موقع چاره‌ای برای آنها نمانده بود که اصلاً منکر قضایا شوند. این انکار کردن که حالت جدی و پر سر و صدایی به خود گرفته بود، مصادف شد با این‌که اریک رولو از قضیه مطلّع شود. او که قرار پرواز به پاریس را داشت، از این‌کار صرف‌ نظر کرد و بلافاصله به تحریریه‌ی آیندگان آمد و گفت: من همین جا می‌مانم تا تکلیف این قضیه روشن شود. یادم هست اریک رولو حسابی عصبانی و آتشی بود و مداوم می‌گفت: «این واقعاً مسخره است!» خودش این حرف را زده و این‌هم نوار صدای خمینی.

ما هم نشستیم و پس از این‌که به نوار گوش دادیم، دیدیم که اتفاقاً خمینی همان حرف را زده و بنی‌صدر هم آن را به فرانسه ترجمه کرده است.

خلاصه چون عرصه به اینها تنگ آمده بود و از طرفی انتظار نداشتند که این مصاحبه در داخل ایران پخش شود، برای انتقام گرفتن، خمینی فرمولی را در یکی از سخنرانیهایش به‌کار برد، با این مضمون: «از امروز من دیگر آیندگان را نمی‌خوانم!» این شد شروع ماجرا و به عبارتی اولین ضربه‌ی حکومت به یک روزنامه‌ی مستقل و غیروابسته.

حتماً به خاطر دارید که بعد از تعطیل شدن روزنامه‌ی رستاخیز، به غیر از آیندگان دو روزنامه‌ی کثیرالانتشار دیگر وجود داشت؛ یکی کیهان و دیگری اطلاعات. این دو روزنامه هم تا حدود زیادی در دست خودشان بود. یعنی روزنامه‌ی اطلاعات به سرپرستی محمد دعایی سخنگوی خمینی در زمان اقامت‌اش در عراق...

* البته بعد از زیر ضرب رفتن حزب توده، معلوم شد که تعدادی از عناصر این حزب در تحریریه‌ی اطلاعات و تا حدودی کیهان، مشاغل حساس و کلیدی داشتند.

ـ اگر هم این موضوع درست بوده، مقصود مرا نزدیک‌تر می‌کند به این‌که این دو روزنامه شدیداً تحت کنترل حاکمیت نوپای مذهبی قرار داشت. این را هم اضافه کنم، وقتی که مصباح‌زاده از کیهان رفت، چند باری اداره‌ی این روزنامه دست به دست گشت و آخر سرپرستی آن به «عراقی» نامی که تاجر آهن بود، افتاد. در همین دوره بود که اخراج شانزده نفر از اعضای مترقی تحریریه‌ی کیهان پیش آمد.

برگردیم به موضوع، این‌که تنها روزنامه‌ای که باقی مانده بود، آیندگان بود که حاکمیت برای تصاحب آن در کمین نشسته بود. در چنین شرایطی، شورای تحریریه‌ی آیندگان در اولین فرصت تشکیل جلسه داد که حاصل این تصمیم‌گیری این بود که روزنامه‌ای که قرار بود در چهار صفحه منتشر شود، تنها در صفحه‌ی اول آن مواضع ما در مقابل مردم و انقلاب و همچنین صحت و درستی مصاحبه‌ی شخص خمینی درج شود. و بقیه‌ی صفحات روزنامه به صورت کاملاً سفید منتشر شود. جالب توجه این بود که ظرف چند ساعت تمام شماره‌های آیندگان به فروش رفت و ما اصلاً برگشتی نداشتیم.

* به خاطر دارید که این اتفاق دقیقاً در چه تاریخی بود؟

ـ دقیقاً به خاطر ندارم، ولی حدوداً بهار سال 58 بود.

* یعنی تقریباً سه چهار ماه از زمان انقلاب گذشته بود!

ـ بله، درست است.

* خاطره‌ی تلخ و تجربه‌ی ناخوشایندی بود. با این‌حال این واقعه هم قسمتی از تاریخ ماست. فکر می‌کنم که الان وقت آن است که نحوه‌ی خروج خودتان را از ایران تعریف کنید.

ـ شرایط طوری بود که مجبور شدم به طور غیرقانونی به پاکستان رفته و از آن‌جا سر از اسپانیا درآورم. مدتی که در اسپانیا بودم، برای حدوداً نه ماهی با معروف‌ترین روزنامه‌ی آنجا «اِل پائیس» کار و مشارکت داشتم و مقالاتی از اوضاع ایران بعد از انقلاب و وضعیت حاکمیت مذهبی جدید، می‌نوشتم. این مقالات به کمک همسر یکی از دوستانم که اسپانیایی بود، ترجمه می‌شد.

به خاطر دارم، وقتی‌که «ولایتی» در ماه مه 1982 از سفر اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد که مقر آن در کوبا بود، برمی‌گشت، این روزنامه مصاحبه‌ای با او ترتیب داد و درست در صفحه مقابل آن، یکی از مقالات مرا درباره‌ی وضعیت ایران بعد از انقلاب به چاپ رساند. که این ترفند روزنامه‌نگاری جالبی بود.

* آیا مقاله‌هایی را که می‌نوشتید، صرفاً به مسایل عمومی توجه می‌کردید یا به موضوعهای اختصاصی دیگر هم می‌پرداختید؟

ـ غیر از موضوع‌هایی که نام بردم، مقالاتی درباره‌ی جنبش کردستان، طیف‌های مختلف ایرانی و امثالهم هم نوشته بودم.

* اجازه بدهید، من البعد به حرفه‌ی امروز شما، یعنی به کار تهیه‌ی فیلم بپردازیم: در چه زمینه و تم‌هایی فیلم ساخته‌اید و از کی این کار را شروع کرده‌اید؟     

ـ بعد از این‌که کشور اسپانیا را بنا به سیاست مهاجرت آن کشور ترک کردم، راهی فرانسه شدم. در آن‌جا اوّل از همه، به این فکر افتادیم که یک روزنامه‌ی دموکراتیک و حرفه‌ای را منتشر کنیم...

* عجب فکر خام و آرزوی دست نیافتنی‌ای!

ـ کاملاً صحیح است! یعنی خیلی زود متوجه شدیم که وقوع چنین کاری تقریباً محال است. امّا سماجت من باعث شد که در این راه به فرمول جدیدی برسم. منظورم این است که شیوه‌ی کاری‌ای که محدودتر به حضور و مشارکت آدمهاست، یعنی کار فیلم‌سازی با ویدئو. این حرفه، آن روزها تازه در فرانسه متولد شده بود. در این ایام بود که ضمن درس خواندن در دانشگاه، یک دوره‌ی کارگردانی را گذراندم.

* بد نیست نگاهی بیاندازیم به یکی از کارهای شما: «رؤیاهای یک شاعر ایرانی در تبعید». چه‌طور شد که این فیلم را ساختید؟

ـ این مستند سیزده دقیقه‌ای، اولین فیلم مستندی بود که در سالهای 91ـ90 ساختم. از آن‌جا که همیشه معتقد بوده‌ام، چیزی که باید گفته شود، هر چه سریع‌تر باید ابراز شود، خصوصاً مسایل عمومی و مشکلات جدّی ما در غربت و تبعید، این بود که این فیلم قبل از همه، مردم فرانسه را مخاطب قرار داده بود. من سعی کردم تا دنیای تبعید را در این فیلم، از زبان یک شاعر توصیف کنم. مشکل اصلی و اساسی هم در ‌‌آن‌جا بود که مردم فرانسه با تغذیه شدن اخبار جهت‌دار از وسایل ارتباط جمعی، تصویر کاملاً متفاوتی از ایران قبل و بعد از انقلاب داشتند. یعنی آنها معتقد بودند، شاهی بود دیکتاتور، امّا مهربان! بعد انقلابی در یک کشور جهان سومی صد در صد اسلامی صورت گرفت، آن‌هم یک انقلاب اسلامی! در کنار این، تقریباً صد در صد مردم ایران هم خواهان برپایی یک حکومت شرع اسلام هستند و در آخر، خمینی هم نمایندگی مطلق خواستهای تمام مردم را می‌کند. اگر هم در گوشه‌ و کنار سر و صدایی می‌شود، اینها تک و توک آدمهای به اصطلاح روشنفکری هستند که حرف مفت می‌زنند و اساساً همان اکثریت مردم اینها را رانده‌اند!

* این القاء رسانه‌های جمعی بود، یا برداشت عمومی مردم فرانسه؟ چون خیلی وقتها پیام و عملکرد این رسانه‌ها را مردم به عکس آن تعبیر می‌کنند.

ـ متأسفانه در این مورد خاص، القائات به باور مردم بدل گشته بود. به هر ترتیب با ساختن این فیلم سعی کردم نشان بدهم، شاه که بود و چه‌کار کرد. و این «دیکتاتور وطنی» آن‌طوری که شما فکر می‌کنید، مهربان هم نبوده! دیگر این‌که این انقلاب، جنبش توده‌ای مردم با اعتقادهای متفاوت آنها بود و مهم‌تر از همه، چطور این انقلاب توسط اقلیتی غصب شد.

از آنجایی که من شعرهای «نعمت آزرم» را خوانده بودم، حس کردم که از طریق این شعرها، که انتقال حوادث و فضای آن زمان‌ ماست، می‌شود به کلیه‌ی این هدفها رسید. خصوصاً شعر از زبان کسی سروده شده که زندانی زمان شاه بوده، و یک شاعر و شخصیت معترض و شناخته شده است. همین‌طور از کسانی بوده که مورد غصب حکومت اسلامی قرار گرفته و به تبعید کشانده شده. مضاف بر این‌ها، نعمت آزرم احساس تبعیدی بودن خودش را هم در شعرهایش بی‌پروا بیان کرده است.

* فیلمی ساختید با عنوان: «برلین؛ اولین محاکمه‌ی تروریسم ایران» در سال 95، که در ادامه، فیلم مکملی تهیه کردید به نام «برلین، وقایع محکومیت تروریسم دولتی ایران» در سال 96. این فیلم در واقع به تصویر کشیدن همان واقعه‌ی ترور موسوم به میکونوس است. روی کرد و عکس‌العمل مردم درباره‌ی این فیلم چگونه بوده؟

ـ وقتی در هفدهم سپتامبر سال 92، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران اتفاق افتاد، حدس زدم که این بار خیلی از مردم در برابر این قتل عام ایستادگی خواهند کرد. دلیل من برای ساختن این فیلم این بود که می‌گفتم، اگر قرار است فی‌المثل صد عنصر در مقابل پدیده‌ی ترور ایستادگی کنند، بگذار یکی از آنها، من با نوع کاری که انجام خواهم داد، باشم. از آنجایی که قسمت اعظم کار من در فیلم‌سازی، ثبت و ضبط بخشی از تاریخ ما در خارج از کشور است، همین‌طور استناد من به سندهای معتبر و گویا، به گمان من این قبیل کارها می‌تواند به عنوان بخشی از تاریخ تبعیدی ما، برای آیندگان و نسل‌های بعد ثبت شود.

برای اکثریت ما ایرانیها، نقش حکومت اسلامی ایران در ترور و سرکوب مخالفانش امری بدیهی و روشن بود. امّا آیا اذهان عمومی فرانسه هم با این عقیده هم نظر بوده‌اند؟ کار من ضمن شناساندن عاملین این ترور وحشتناک در خاک یک کشور ثالث، پرسش و القاء سوالی بود که من از مردم فرانسه کردم: «نقش دولت فرانسه در قبال این موضوع چه بوده و موضع‌گیری اقتصادی ـ سیاسی دولت شما در برابر حکومت اسلامی به چه صورتی بوده است؟ نه تنها دولت شما، بلکه تمام دولتهای اروپایی که دست این رژیم را کاملاً باز گذاشته‌اند، برای کسب منافع سرشار اقتصادی، با آنها سازش کرده‌اند».

* بنابراین، شما دُول اروپایی را شریک جرم جنایتهای بی‌شمار حکومت اسلامی در خارج کشور به شمار می‌آورید؟

ـ بله، البته! اصلاً یکی از هدف‌های اصلی این فیلم همین بوده است. یعنی نشان دادن همکاری مستقیم دولتهای اروپایی با جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفان رژیم.

* همان‌طور که گفتید قسمت مهم و عمده‌ای از ابزار و مَلاط کار شما استفاده از اسناد و مدارک دولتی و غیردولتی بوده است. با این حال می‌خواهم نظر شما را راجع به شایعات پیرامون ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، نیز جویا شوم. ابتدا از شایعه‌ی نقش داشتن اداره‌ی ضد جاسوسی کشور انگلیس در دستیگری عوامل اصلی ترور، یا رُل مهم شخصی که در جمع افراد ترور شده حضور داشته، صحبت کنیم؛ فردی که برای حکومت اسلامی جاسوسی می‌کرده و به «نفر یازدهم» معروف شده.

ـ توجه کنید هیچ شایعه‌ای کاملاً بی‌اساس نبوده و نیست. نکته‌ی مهم در روند کار دادگاه موسوم به میکونوس، دسته‌بندی کلیه‌ی مدارک و شواهد به وسیله‌ی همه‌ی دست اندرکاران آن بود؛ از قاضی و دادستان گرفته تا شاکی خصوصی و غیره، تا به نقطه‌ای دست پیدا کنند که اصل قضیه است. یعنی این‌که چه فرد یا افرادی فرمان این ترورها را صادر کرده‌اند. بعد از پیدا کردن این جواب، رفتند به سراغ عوامل اجرایی آن. مثلاً آدمی مثل کاظم دارایی که عضو سپاه پاسداران بود و جزو سرکرده‌هایی که در سال 1982 با هادی غفاری به خوابگاه دانشجویان معترض ایرانی در شهر «مانس» حمله کرده و حتا یک دانشجوی دختر آلمانی به دست اینها کشته شده بود. در این مورد هم بیانیه‌ی مطبوعاتی پلیس آلمان خطاب به دارابی می‌گوید: شما جزء سر دسته‌ی کسانی بودید که در این حمله که منجر به کشته شدن یک دانشجوی آلمانی شده، شرکت داشتید.

در مورد شایعاتی که شما به آن اشاره کردید، اولاً طبیعی است که سرویس‌های ضد جاسوسی کشورهای مختلف، در خدمت منافع کشورهای خودشان بوده و هستند. در ارتباط با ایران، این سرویس‌های امنیتی تمام تلاش خود را به‌کار گرفته بودند تا رقیب‌های اروپایی خودشان را از صحنه خارج کنند و جای آنها را برای بستن قراردادهای بهتر و سنگین اقتصادی با دولت ایران اشغال کنند. در آن سال، آلمان از نظر روابط تجاری با ایران دست بالا داشت ولی انگلیس به خاطر مسئله‌ی سلمان رشدی، فرانسه به خاطر راه دادن بنی‌صدر و مجاهدین، از این خوان نعمت بی‌نصیب مانده بودند.

درباره‌ی قسمت اول، گفته می‌شود که سرویس‌های ضد جاسوسی انگلیس این قضیه را دنبال می‌کرد و حتا از تدارک ترور هم با خبر بود. شایعه‌ی دیگر این بود که پلیس برلین هم از وقوع این ترور از قبل خبر داشته است. توجه داشته باشیم وقتی که در هفدهم سپتامبر سال ۹۲، این قتل عام صورت گرفت، پلیس هیچ کس را دستگیر نکرد. قاعده براین بوده که معمولاً بعد از وقوع چنین اتفاق‌هایی، نیروهای امنیتی ظرف چند ساعت تمام افراد شناخته شده و مظنون را دستگیر می‌کنند. امّا آنها دو هفته همه را آزاد گذاشتند. حتا کسی که مسئولیت به رگبار بستن و قتل رهبران حزب دموکرات را به عهده داشت، با یک پاسپورت لبنانی به لبنان رفت و از آنجا بلافاصله به ایران منتقل شد.

* من شنیده‌ام این‌ها آنقدر آزاد بودند که مثلاً کاظم دارابی در این فاصله دو هفته به ایران رفته است.

ـ درست است، دارابی برای رد گم کردن ده روزی در ایران ماند. کسی که برای نیروهای امنیتی کاملاً شناخته شده بود.

دیگر این‌که گفته می‌شود که سازمان ضد جاسوسی انگلیس، آخرین اُلتیماتوم را برای دستگیری عوامل ترور به پلیس آلمان می‌دهد و برای این‌که نشان دهد، چقدر از عمق ماجرا با خبر است و چه اندازه به اطلاعات خودش اطمینان دارد، اذعان می‌کند که سی نفر در این ترور دست داشته‌اند و با ذکر نقش هر کدام از آنها، حتا محل زندگی و حرفه و اشتغال آنها را پلیس آلمان اطلاع می‌دهد.

* در مورد فرد جاسوسی که گفته می‌شود از همراهان جمع بوده، چه چیزهایی گفته شده است؟

ـ در این باره، حتا تا سه سال اول دادرسی حرفی از او زده نمی‌شود. حتا گروه‌ها و جریان‌های ایرانی هم به آن اشاره‌ای نمی‌کردند. بعد از جریانات دادرسی و کسب اطلاعات از کانال‌های مختلف و وصل کردن آنها به یکدیگر بود، که متوجه می‌شوند که باید در آن جمع یازده نفره، یک نفر جاسوس وجود داشته باشد. با این‌حال باز هم هیئت قضات، از این موضوع به سادگی گذشت. تا این‌که در گزارش 395 صفحه‌ای که در آوریل سال 98 توسط دادگاه برلین منتشر شد، اشاره شد که بله! در آن جمع یازده نفر، یک نفر جاسوس هم وجود داشته است.

* من شنیده‌ام این شخص جاسوس از اعضای سازمان فدائیان اکثریت بوده.

ـ بله، کاملاً درست است. او از سازمان اکثریت بوده است.

* بسیار خوب، بپردازیم به سؤال دیگری. آیا فیلم جدیدی در دست تهیه دارید؟

ـ فیلمی ساخته‌ام به نام «ایران، فوتبال و تجارت» که بزودی قرار است در تلویزیون فرانسه نمایش داده شود. موضوع فیلم راجع به آمدن تیم ملی ایران به فرانسه، برای بازیهای تدارکاتی است. در کنار این ارودی تدارکاتی بود، که سفیر جمهوری اسلامی در فرانسه ملاقاتهای سیاسی، اقتصادی بی‌شماری داشته است. دوربین من روی این ملاقاتها تمرکز کرده است. جالب توجه این بود که تهیه‌ی این فیلم برای سفیر و پلیس ضد جاسوسی فرانسه آنقدر حساسیت بوجود آورد که مرا به مقّر پلیس احضار کردند و با جدّیت به من گوشزد کردند که ما در این‌جا برای حفاظت از نظریات سفیر جمهوری اسلامی و هیئت همراه او هستیم. بنابراین شما به تقاضای آنها باید اینجا را ترک کنید و آنها مرا از هتل محل اقامت‌شان اخراج کردند! این‌جا بود که من عملکرد پلیس فرانسه را در مقابل جمهوری اسلامی، به حکومت پینوشه تشبیه کردم.

* من فکر می‌کنم هنرمند، عموماً نگاه حساس‌تر و زیرکانه‌تری به قضایای دور و برش باید داشته باشد. پدیده‌ای که این روزها وبال گردن ما تبعیدی‌ها شده، پدیده‌ی «خاتمی» است. شما این پدیده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سیاست دولت فرانسه در این باره چطور تعریف می‌شود؟

ـ همان‌طور که می‌دانید، سیاست یک علم است و علم هم ابزار خودش را دارد. این ابزارها به قول فرانسوی‌ها «سی و شش هزار» نیست و تعداد آنها محدود است. از طرفی تاریخ هم در بیشتر مواقع، تکرار چیزهایی است که در گذشته اتفاق افتاده.

این چیزهایی که عده‌ای این روزها برایش تبلیغات گران قیمتی می‌کنند، برگشتی به گذشته است و به اصطلاح نخ نما شده هستند. در مورد خاتمی، دولت فرانسه همان سیاست را در پیش گرفته که هشت سال قبل در مورد رفسنجانی به‌کار بست. یعنی اعلام کردند که یک رئیس جمهور مترقی و مدُرن انتخاب شده است!

این تبلیغات به طور گسترده و همه جانبه توسط رسانه‌های گروهی مدافع قدرتهای سیاسی، اقتصادی مدام تکرار می‌شود تا به باور مردم تبدیل شود. این تبلیغات آنقدر حساب شده است که بعضی از واژه‌ها، مفاهیمی جدید و حتا جا افتاده در ذهن مردم بوجود آورده، بدون این‌که مردم به آنها فکر کرده یا در مورد آنها شک کنند.

* یعنی واژه‌ای مثل خاتمی، برای آنها شرطی شده، به معنی قراردادی و مجازی‌ای که صاحبان قدرت آن را جا انداخته‌اند؟

ـ کاملاً این‌طور است. حتا برای بعضی از نیروهای سیاسی فرانسه صورت واقعی و مبرز به خود گرفته. یکی از همین واضحات که رسانه‌ها مدام در حال تکرار و نشخوار آن هستند، مترقی بودن خاتمی است! بطور مثال، ماه گذشته گزارش نیم ساعته‌ای از تلویزیون فرانسه پخش شد که داد می‌زد یک فیلم تبلیغاتی است که به سفارش دولت ایران تهیه شده و به چیزی که اصلاً شبیه نبود، یک فیلم مستند مطبوعاتی بود. به نظر من این نوع تبلیغات آنها، شباهت زیادی به گستردن دام می‌تواند داشته باشد. حالا این پوسته چگونه شکسته خواهد شد، حدس مشکلی است.

* نمی‌دانم با این جمع‌بندی تا چه اندازه‌ موافق هستید؟: «خاتمی، ترفند حاکمیتی است که تا خرخره در بحران اقتصادی، اجتماعی دست و پا می‌زند»؟

ـ کاملاً موافق هستم، دقیقاً این طور است. به نظر من خاتمی، بخشی از حاکمیت هیجده سال گذشته‌ی جمهوری اسلامی است. خاتمی آدمی نیست که از آسمان افتاده باشد. او کسی بود که هشت سال وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، یعنی سخت‌ترین دوران سانسور به رهبری این گروه انجام گرفته است.

واقعاً خیلی عجیب و در عین حال خیلی مضحک است. منظورم تحلیل بعضی از گروه‌های سیاسی‌ست. شما توجه کنید در ایران امروز، یک کارمند جزء اداره دولتی ایران اگر به نماز نرود و یا حتا لباس مناسب به تن نکند، هزار و یک جور دردسر برای او درست می‌کنند. چگونه است آدمی مثل خاتمی توانسته به عنوان مخالف این نظام، در درون این رژیم بماند و زنده بماند؟ و حتا به رئیس جمهوری برسد؟ این پاسخی دارد که جوابش را یا خیلی‌ها می‌دانند و به زبان نمی‌آورند و یا عده‌ای آن را وارونه و معکوس جلوه می‌دهند. این نوع اظهار نظر یک جهالت محض است.                 

* از شرکت شما در این گفتگو تشکر می‌کنم!

 

*       *       *      

تاریخ انتشار مصاحبه: 15 دسامبر 2007

 

* این گفتگو را نزدیک به ده سال قبل در اوایل ژوئن 1998 انجام داده‌ام. بازچاپ ویراستاری شده‌ی آن، هم به خاطر آزاد کردن قاتلین فاجعه‌ی میکونوس و سکوت اغلب نیروهای سیاسی نسبت به آن، و هم به علت شباهت‌های بی‌شمار دوران کنونی با گذشته، و تکرار «اشتباهات» بخشی از اپوزسیون ایرانی بوده است.

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]