پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ / Thursday 21st November 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)

تحقیق و مطالعه پیرامون تاریخچهٔ تبعیدیان ایرانی؛ دستاوردهای بزرگ آنان در سالهای نخست؛ دوران شکوفایی و سازندگی، و سپس دوران فطرت و سالهای روزمرگی و زودمرگی‌، شاید روزی مورد توجه تاریخ نویسان قرار گیرد.

کوچ اجباری هزاران انسانی که در سالهای آغازین و میانی دهه هشتاد میلادی از سرکوب حکومت اسلامی ایران جان سالم به در برده‌اند، مصادف است با دوران تلاش و سازندگی در موطن جدید. در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا، انبوهی از نشریات؛ نهادها و انجمن‌های پناهندگی، سیاسی، ادبی، فرهنگی و زنان توسط طیف وسیعی از ایرانیان تبعیدی تأسیس می‌شود. معمار و مهندسان سازندگی، اغلب از میان نیروهای طیف چپ جامعه ایرانی هستند.

شور و اشتیاق و میل به آفرینش در میان ایرانیان در دهه هشتاد میلادی با هیچ واژه‌ای قابل توصیف نیست. با این حال دوران سازندگی به پنج، شش سال که می‌رسد، ترمز آن کشیده می‌شود. از این دوره مشغلهٔ بخشی از تبعیدیان ایرانی اعمال اتوریتهٔ سیاسی و تشکیلاتی، کنترل نشریات، نهادها و انجمن‌های موجود، و در صورت عدم موفقیت، حذف و یا ویران ساختن دستاوردهایی‌ است که هر کدام با خون دل ایجاد شده‌اند. از این زمان، دسترنج ایرانیان به مرور زمان کوچک و کوچک‌تر شده و یا یکی پس از دیگری به محاق تعطیل گرفتار می‌آیند. روند تخریب در طول دهه نود میلادی سیری شتابان به خود می‌گیرد. در هزاره جدید میلادی تلی از خاک و خاکستر در مقابل دیدگان بهت‌زده‌ انسان ایرانی قرار دارد و تعدادی نام بی‌محتوا، که عده‌ای از آنها استفادهٔ ابزاری می‌کنند.

«کانون ایرانیان لندن» یکی از دستاوردهای بزرگ ایرانیان تبعیدی‌ در خارج کشور است؛ قدیمی‌ترین نهاد پناهندگی ایرانیان که در سال ۱۹۸۳ میلادی تأسیس شده است. در سالهای نخست، مجمع عمومی‌های سالانهٔ این نهاد پناهندگی با متوسط پانصد نفر به حد نصاب می‌رسید، و این در حالی‌ست که آخرین مجمع عمومی سالانه‌ای که در سال ۲۰۰۰ در آن شرکت داشتم، رقم مزبور به بیست و یک نفر تقلیل پیدا کرده بود. این نهاد پناهندگی از بدو تأسیس محل تجمع نیروهای طیف چپ سرنگونی‌طلب مقیم انگلستان بوده است.

همکاری‌ام را با این نهاد پناهندگی از سال ۱۹۸۸ میلادی آغاز کردم و در چهار دورهٔ یک ساله عضو هیئت مدیرهٔ آن بودم. آخرین حضور فیزیکی من در کانون، تابستان سال ۲۰۰۰ میلادی بود. باید اعتراف کنم، تلاش دوازده ساله‌ام برای «کانون»ی کردن کانون با شکست مواجه شد. بر این باور بودم که این دستاورد اجتماعی، می‌بایستی متعلق به تمام ایرانیانی باشد که از توحش حکومت اسلامی ایران جان سالم به در برده و مجبور به ترک کشور شده‌اند(۱).

*     *     *

گفت‌وگوی حضوری زیر را بیست و دو سال پیش با مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن؛ الهه پناهی انجام دادم و آن را با عنوان «ما گوش شنوا نداشتیم» در نشریه «کانون»، شماره ۱۵، در ژانویه ۱۹۹۹ میلادی منتشر کردم. با الهه پناهی سالها همکاری داشتم. او زن توانمندی بود، اما به «جریان مسلّط» در کانون ایرانیان لندن تعلق داشت.

اما نشریه کانون؛ که مسئولیت‌ ادارهٔ آن بر عهده من بود و از مدتی پیش از انجام این مصاحبه؛ و پس از انتشار مصاحبه‌ها و مقالات دیگر، اطمینان داشتم که همین روزها چماق «انصار حزب الله- شاخه خارج کشور»(۲) بر سر نشریه کانون فرود خواهد آمد، که چنین نیز شد: کمتر از یک سال بعد، نشریه کانون برای همیشه تعطیل شد؛ من نیز مانند بسیارانی مجبور به قطع همکاری مستقیم‌ با کانون ایرانیان لندن شدم، و نزدیک به دو سال بعد، مدیر داخلی کانون طوری ناپدید گشت که تا سالها هیچکس از وی نشانی نداشته است. اضافه کنم که دغدغهٔ کانون و پناهجویان هرگز از من دور نشد و تا سال ۲۰۱۴ میلادی به طور فردی پذیرای بخشی از مراجعین کانون و زنان پناهجویی بودم که اغلب از اختلالات روانی رنج می‌بردند.

*     *     *

[چند پرسش و پاسخ نخست و بخش پایانی این مصاجبه مربوط به بخش اداری و خدماتی کانون است و از بازچاپ آن خودداری می‌کنم]:

* ... جهت گفت‌وگو را عوض کنیم و از محدودهٔ بخش خدماتی خارج شویم. به عنوان مدیر داخلی کانون، چه تعریفی از ساختار و ماهیت کانون ایرانیان لندن داری؟ مثلاً، این نهادی‌ست صرفاً خدماتی، خیریه‌ای؛ هر دو یا هیچکدام؟

- به نظر من کانون از بدو تأسیس این زندگی دوگانه را داشته. موفقیت ما زمانی تعریف می‌شود که توازنی در این زندگی دوگانه بوجود بیاوریم. کانون، کادر اداری داشته؛ تعهدات اجتماعی جهتِ بهبود وضعیت پناهجویان داشته؛ ضوابط مالی‌اش را باید رعایت می‌کرده و همین طور ملزم به رعایت مقررات اداری موجود بوده. این از بخش اداری. بخش دیگری که با کانون وجود داشته و اُفت و خیز آن است که حایز اهمیت بوده، بخش داوطلبانهٔ کانون است. یعنی زندگی‌ای که همان طور که خودت اشاره کردی، حسّ تعلق خاطر به کانون و اعضاء آن می‌دهد. اشاره کردم، آن چهرهٔ واقعی کانون که به نظر من روز به روز در حال ضعیف شدن است، حس تعلق خاطر کسانی‌ست که یا در حال حاضر از سرویس‌های کانون استفاده می‌کنند و یا قبلاً از آن بهره گرفته‌اند. این موضوع دارد شامل مرور زمان می‌شود و ما نتوانسته‌ایم مشوقی باشیم برای کسانی که می‌توانستند یا می‌توانند این پتانسیل را در کانون تقویت کنند. یعنی با آمدن و حضور آنها در کانون، و قرار گرفتن در کنار ما؛ برای تقویت بخش‌های داوطلبانه.

* در همین توضیح‌ات من فکر می‌کنم به نوعی اعتراف هست به یک سری کمبودها؛ و یا نبودِ مکانیسم‌های درست در امر ارتباط‌گیری و حفظ نیروهای داوطلب.

- دقیقاً!

* لطفاً بگو در حال حاضر چه تعداد نیروی داوطلب به نحوی از انحاء با کانون همکاری می‌کنند؟

- هفت، هشت نفر؛ به طور سرانگشتی گفته باشم. منتهی در هر کمیتی، کیفیت هم قابل بررسی‌ست. دوستانی هستند که دو ساعت از وقت خودشان را برای کانون می‌گذارند؛ دوستان و در واقع همکارانی هستند که در وقت نیاز حمایت خودشان را از ما دریغ نکرده‌اند.

* بنابراین در لندنِ به این بزرگی، تنها هشت نفر هستند که کانون را متعلق به خودشان می‌دانند؟!

- من منکر بسیاری از اشکالات و عملکردهای اشتباهِ این نهاد نیستم. اما باید توجه داشت که این قسمتی از ماجراست. قسمت دیگر تغییر کیفی و چرخش به راست نیروهای رادیکالِ دیروز است. کانون در معنی و مفهوم همان بوده که قرار بوده باشد؛ یعنی بیان متشکل تجربهٔ پناهندگان. اما نیروهای فعال و مدافع پناهندگان تغییر کرده‌اند. باز هم البته فاکتورهای بسیار قابل توجه دیگری هست که...

* اجازه بده به این موضوع در قسمت دیگری بپردازیم. راجع به همکاری نیروهای داوطلب، لطفاً صحبت را ادامه بده.

- این تعداد از داوطلبین افرادی هستند که از بود و نبودِ کانون، بودنِ آن را ترجیح می‌دهند. یا در حالت دیگر، اینها می‌خواهند پاسخگوی زحماتی باشند که کانون برای‌شان انجام داده. با این حال من فکر می‌کنم که آن کیفیت سابق از دست رفته است. منظور من این است که بود و نبودِ الهه و حسن و دیگران، مانع فعالیت این افراد نشود؛ چون کانون است که باید باشد. برای حفط این کانون باید تلاش کرد.

* اما چه بخواهیم و چه نخواهیم عملکردهای افراد معینی بوده که «مکانیسم» های کارِ داوطلبانه را در کانون تعیین کرده. یعنی اگر مکانیسم‌های تعریف شده‌ای می‌بود، حرفی که می‌زنی، می‌توانست درست باشد. به عبارتی اعمال اتوریته آدمها، و اصولاً بود و نبود آنها می‌توانست آنقدرها مهم نباشد. در چنین حالتی بود که پناهندهٔ داوطلب؛ و متقاضیان کار داوطلبانه احساس امنیت خاطر می‌‌کردند برای کار داوطلبانه در کانون.

حالا که صحبت به اینجا رسیده، لطفاً بگو آیا اصولاً مکانیسمی وجود دارد که کانون با بدنهٔ داوطلب ارتباط بگیرد؟

- متأسفانه باز هم باید اشاره کنم که آن زندگی دوگانهٔ کانون دائماً در مباحث دیگر هم خودش را نشان می‌دهد. ما در کادر اداری کانون کارِ خودمان را می‌کنیم. ولی آن بدنه‌ای که من به عنوان داوطلب کیفی از آن صحبت می‌کنم، ما فاقدش هستیم. و این یک پروسهٔ کاری‌ست و مسئلهٔ قلم بر کاغذ گذاشتن نیست. و تا این روند وجود نداشته باشد، آدمها احساس تعلق و امنیت نمی‌کنند. نمی‌شود برای آنها نوشت که اینجا مال شماست؛ بیایید و در کنار ما باشید. باید کارهایی انجام داد که در کنار آن اشخاص حس کنند که نقاط مشترک زیادی با ما دارند؛ می‌توانند در کنار ما قرار بگیرند. این بخش از کار هم چه بخواهیم و چه نخواهیم در واقع به عهدهٔ گردانندگان اصلی کانون؛ مسئولین کانون، یعنی هیئت مدیره است [مدیر داخلی به زعم خودش می‌خواهد توپ را به زمین ما بیاندازد]. [...].

* ما از کانونی صحبت می‌کنیم که شانزده سال از عمرش می‌گذرد. ما شاهد دوران شکوفایی کانون بودیم؛ چه همه نیروی داوطلب بودند که وقت و انرژی خودشان را صرف کارهای این نهاد می‌کردند؛ با جان و دل. این آدمها کجا هستند؛ کجا رفتند؟ برای این «غربت مضاعف» آیا همهٔ کاسه کوزه‌ها را باید به سر آنها شکست؟ یا اینکه برعکس؛ قسمتی از اشتباهها در همین جا بوده؛ از داخل شکل گرفته؟ به نظرت اینطور نیست که برای شروع باید یک بازبینی همه جانبه کرد، و یا به قولی باید یک خانه تکانی از درون صورت بگیرد؛ به جمع بندی‌هایی رسید و بعد به خارج از کانون نگاه کرد؟

- به نظر من برای هر اقدامی، شناخت از امکانات، شناخت از الویت‌ها و شناخت از محیط به هر حال یک ضرورت است. اگر این شناخت‌ها نباشد، راه حلی برای مشکلات نخواهیم داشت. [در اینجا] مسئلهٔ محکوم کردن دیگران نیست. بلکه مسئله، نگاه واقع بینانه به محیط و شرایط است. [اینکه] چرا آدمها کارهایی می‌کنند، من جوابی برای آنها ندارم. آدم می‌تواند سر این موضوع‌ها بحث کند و زوایای آن را بررسی کند. ولی واقعیتی‌ست که آدمها، بخصوص بعد از چند سالی که در اینجا می‌مانند، جذب جامعه می‌شوند؛ یعنی کمتر برمی‌گردند به آن ریشه‌های اصلی‌ای که به آن دلایل به این مملکت آمده‌اند. یعنی ما مثل یک قطار هستیم؛ آدمها بر آن سوار می‌شوند و بعد از پیاده شدن راه خودشان را می‌روند. در نتیجه مسئله کانون، مسئلهٔ کسانی می‌شود که سوار قطار هستند. از طرفی، خیلی هم سخت خواهد بود، دوباره سوار کردن کسانی که از قطار پیاده شده‌اند و...

* شاید این برگردد به کیفیت سرویسی که در قطار به آنها داده شده!

- این هم می‌تواند یکی از دلایل باشد. به هر حال اگر قرار است ما راه حلی پیدا کنیم، در درجهٔ اول باید گوش کنیم. گوش کنیم به اشخاصی که می‌خواهند با ما کار کنند، [ببینیم] که چی می‌خواهند. ما نمی‌توانیم از خودمان شروع کنیم و بگوییم که این نیازهای ماست و این هم راه حل ما؛ اگر دیگران به بساط ما نیامدند، پس دیگران محکومند. من فکر می‌کنم باید بتوانیم یک ارتباط ارگانیک با آنها ایجاد کنیم؛ با کسانی که فکر می‌کنیم می‌توانند در کنار ما قرار بگیرند. آن وقت با هم خواهیم توانست برنامه ریزی کنیم. ما آن گوش شنوا را کمی از دست داده‌ایم. یعنی آن توانایی‌ای که گوش کنیم و یک وقت خدای نکرده، این گوش دادن چیزی باشد که دوست نداریم.

* در صحبت‌ات گفتی که تعداد انگشت شماری با کانون همکاری می‌کنند؛ اگر اشتباه نکنم به رقم هشت اشاره کردی. سوأل من این است که آیا مکانیسمی هست که لااقل همین افراد حفظ شوند؛ همکاری همین‌ها قطع نشود؟

- همان طور که گفتم، بودن افراد در یک پروسه است؛ در انجام یک سری کارهاست. نه کارِ اداری، بلکه زندگی اجتماعی مشترک با هم داشتن. ما آن ظرف‌ها را نداریم. ما آن ظرفهای زنده و خلاق را در کانون نداریم تا بتوانیم آدمها را بنا به علایق‌شان؛ بنا بر تصمیم‌هایی که به هر حال به طور جمعی به آن خواهند رسید، دور هم نگه داریم. ما آن ظرفها را نداریم. و اصولاً دوستانی که با ما صمیمانه همکاری می‌کنند، عمدتاً در بخش اداری دوام می‌آوزند. بخش داوطلبانهٔ کانون؛ مثلاً یک بخش کمیته زنان است که توانسته بعد از این همه سال حداقل حیات خودش را حفظ کند و شامل مرور زمان نشود. ولی نتوانسته رشد کند [چون] فراگیری جلب افراد را نداشته. کمیتهٔ پناهندگان است که در واقع یکی از ظرفهایی‌ست که می‌تواند سخنگوی کانون در این زمینه‌ها باشد (چون بخش اداری دست‌اش در این زمینه بسته است)، که این کمیته هم متأسفانه منفعل شده و اصلاً وجودی جز اسم ندارد. بخش کتابخانه کانون است که علی‌رغم زحمت‌های زیادی که یکی دو نفر از همکاران ظرف چند سال گذشته کشیده‌اند، نتوانستیم باروری‌ای در آن ایجاد کنیم [یکی از مشکلات جدی جریانِ حذف (جریان مسلط) در کانون ایرانیان لندن تجمع تعداد زیادی از زنان و مردان جوان در کتابخانهٔ کانون در دوره‌ای بود که مسئولیت کتابخانه را به عهده داشتم. بخش مسلط همیشه از دیدن چهره‌های جدید به وحشت و واکنش می‌افتاد]. جمع بندی کنم، اینکه به نظر من این یک برنامهٔ استراتژیک درازمدت خواهد بود که باید از بدنهٔ متمرکز کانون - هیئت مدیره- و در مشاوره با دیگران به دست آید. یعنی به نظر من غیر ممکن است که به قضیهٔ زندگی کانون از زاویهٔ داوطلبین وصله پیته‌ای نگاه کرد. باید این قسمت‌ها را کنار هم گذاشت تا به یک برنامه‌ریزی دراز مدت رسید.

* به آن کسانی که خارج از کانون هستند؛ دل پری از کانون دارند؛ تجربه‌های نه چندان خوبی از اینجا داشته‌اند، از زاویهٔ قبول یک سری کمبودها و اشتباهها (که به بعضی از آنها اشاره کردی) چه پیامی داری؟

- از یک طرف می‌خواهم شروع کنم که ما یک گوش شنوا نداشتیم. یعنی حداقل از این مقطع حرکت کنم که لازم است که ما به خودمان فکر کنیم. و این به نظر من قدم اول است. ولی از آن طرف، به عقیده و تجربهٔ من، جامعهٔ ما ایرانیها جامعهٔ حرف است. یعنی آدمها دوست دارند زیاد حرف بزنند و کمتر در عمل مایه بگذارند. اغلب کسانی که ما به آنها مراجعه می‌کنیم و از آنها نظرخواهی می‌کنیم، لیستی در مقابل ما می‌گذارند که پنجاه سال طول می‌کشد تا آن تغییرات ایجاد شود. و البته برای خودشان در عمل کردنِ گوشه‌ای از آنها سهمی نمی‌بینند. اما کسانی که این قدر دل پری از کانون دارند، به هر حال باید سهمی هم در تغییر آن ایجاد کنند.

* پس معتقد هستی، اینهایی که از آنها صحبت می‌کنیم، هیچ سهمی در کانون نداشته‌اند؟!

- نه این طور نیست. اغلب کسانی که حداقل من با آنها برخورد داشته‌ام، در حاشیه نمی‌خواهند دست‌شان را آلودهٔ کانون کنند. برای اینکه هر کجا یک دنیا مسئولیت پشت‌اش خوابیده. آنها می‌خواهند وقتی وارد این فضا می‌شوند همه چیز امن و امان، و درست باشد؛ تا مبادا برای آنها مشکلی ایجاد شود. من فکر می‌کنم کسانی که می‌خواهند درگیر کانون شوند، حداقل باید بخشی از مشکلات را به جان بخرند. چون برای تغییر هر چیزی - به خصوص کانون - باید با مشکل روبرو شد؛ ما این مجموعه را لازم داریم. یعنی من می‌فهمم این آدمهایی که از کانون شاکی هستند، ممکن است بحثی داشته باشند که باید ما گوش کنیم. ولی از آن طرف هم نکتهٔ من این است که به هر حال برای هر تغییر باید کمی آستین‌ها را بالا زد و سردرد را هم باید تحمل کرد. برای درک مشترک از مشکلات، کانون باید بتواند با دوستان و نزدیکان و مراجعین ارتباط سالم و نزدیکی برقرار کند و حداقل دوره‌ای را برای بحث پیرامون حیات و آیندهٔ کانون داشته باشد.

[ ... ]

*     *     *

تاریخ انجام مصاحبه: دسامبر ۱۹۹۸ میلادی

تاریخ انتشار مصاحبه: ژانویه ۱۹۹۹ میلادی

 

(۱)- در نظر دارم، در آینده در مجموعهٔ «پوشه‌های خاک خورده»، برخی از تجربه‌های کانون ایرانیان لندن را با استفاده از دفتر خاطرات‌ام مستند کنم. این خاطرات، بخشی از تاریخ ایرانیان تبعیدی مقیم بریتانیا است که گمان نمی‌کنم هیچگاه مستند شوند.

(۲)- «انصار حزب الله-شاخه خارج کشور» اصطلاحی بود که از سال ۱۹۹۹ میلادی در پیوند با برخی از نیروهای سیاسی در مقدمه و یا در خلال گفت‌وگوهایم از آن استفاده می‌کردم.

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]