چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳ / Wednesday 30th October 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»

از میان قتل‌گاههای اوین، گوهردشت، قزل حصار و... در اوایل دهه‌ی شصت، زندان عادل‌آباد شیراز را برای ساختن فیلم بایکوت انتخاب کرده بودند. فیلمی که به عریانی ماهیت پروژه‌ی تواب‌سازی نظام اسلامی را به معرض نمایش قرار داده است.

هر بار صحبت از عادل‌آباد می‌شود به یاد انسان شریفی می‌افتم که با اندوه زایدالوصفی می‌گفت: در عادل‌آباد «خدا» هم لنگ می‌انداخت... و سپس این پرسش را با خود زمزمه می‌کنم: چرا اغلب جان به در بردگان عادل‌آباد سکوتی مویه‌‌وار پیشه کرده‌اند؟ و آنگاه می‌پرسم: آیا به آنها این «اجازه» داده شده تا تجربه‌های خود را آزادانه به دیگران منتقل کنند؟

 

ویژه‌گی‌های منحصر به فرد نظام سرکوب «اسلامی» در زندان عادل‌آباد، و شرایط دهشتناکی که در بندها و بر بندی‌های این کارخانه‌ی انسانیت ستیز روا داشته شده، روایت دوباره‌ای از این زندان اهریمنی طلب می‌کند، تا جایی که حتا قرینه‌سازی عادل‌آباد به کمپ‌ها و اسارتگاههای فاشیزم هیتلری، حق مطلب را ادا نمی‌کند و عمق فاجعه را به یک گرته‌برداری تاریخی تقلیل می‌دهد.

 

با یکی از جان‌به‌در بردگان زندان عادل‌آباد شیراز به گفتگوی تلفنی می‌نشینم.  

*       *       *

* آقای «عادل‌آباد»(1)، آن‌طور که گفته‌اید در زندان عادل‌آباد شیراز زندانی بوده‌اید. لطفاً بگوئید در چه سالی و تا چه سالی در این زندان بودید، و در گذشته با کدام تشکیلات سیاسی فعالیت می‌کردید؟

ـ من در سال 60 دستگیر شدم و تا سال 65 در زندان عادل‌آباد بودم، و در ارتباط با جریانات سیاسی چپ، مشخصاً در ارتباط با «سازمان پیکار» دستگیر شدم.

* الان با کدام تشکیلات یا نهاد سیاسی همکاری می‌کنید؟

ـ من در حال حاضر مستقل کار می‌کنم، ولی با انجمن [کانون] زندانیان سیاسی در تبعید (هلند) آشنا هستم.

* در ای‌میلی که برای من فرستاده بودید به مواردی از گفتگوی آخرم با تعدادی از زندانیان سیاسی اشاره کرده بودید که به زعم شما احتیاج به بازبینی و تجدید نظر دارد. از کدام موارد صحبت می‌کنید؟

ـ مسئله من بیشتر طرح سؤالی بود که مطرح کردید... جدیداً یک سری سؤال‌ها دارد در جریانات اپوزسیون مطرح می‌شود، و یا در نشریه‌ی «آرش»، که بحث در رابطه با توابین را راه انداخته، که اینها باعث می‌شود بخش وسیعی از... قبل از هر چیز بگذارید این را بگویم: در تاریخچه‌ی مبارزات سیاسی ایران، من فکر نمی‌کنم هیچ کجا به اندازه‌ی سالهای شصت، بچه‌ها دفاع ایدئولوژیکی و مقاومت کرده باشند. آمار و ارقام این ادعا را ثابت می‌کند.

یعنی امروز که شما را به عنوان فردی از یک جریان سیاسی دستگیر می‌کردند، همان روز بچه‌ها دفاع می‌کردند و شب‌اش هم اعدام می‌شدند. این روند هرگز وجود نداشته که این‌گونه وسیعاً اعدام کنند و آن‌گونه وسیعاً دفاع ایدئولوژیک کنند. من اصلاً هم به مواضع سیاسی آنها کاری ندارم، چون من از جریان خاصی صحبت نمی‌کنم؛ «مجاهد» بودند، یا «پیکاری» و یا از هر جریان دیگر...

* حداقل یک دوره‌ی دو ساله در زندانهای ج.ا این‌گونه بوده.

ـ دقیقاً! ولی سؤالی که مطرح می‌شود: شرکت درکلاس‌های ایدئولوژی اختیاری یا اجباری بود. (حالا اگر شما آن را در گیومه هم گذاشته باشید) برای من زندانی این سؤال را به وجود می‌آورد که آیا من حق انتخاب داشتم که آن کار را بکنم یا نکنم؟ در حالی که حداقل در زندان عادل‌آباد شیراز تا دوره‌ی سال 62 چنین چیزی وجود نداشت. بگذارید این موضوع را با مثال همراه کنم: مثلاً از داخل گارد صدا می‌زدند که همه لباس بپوشند و برای رفتن به کلاس‌ها خودشان را آماده کنند. یعنی برای من حق انتخاب وجود نداشت. این مسئله ادامه داشت تا دوره‌ای که شما از آن به نام دوران «اصلاحات» نام بردید. که البته من فکر می‌کنم روند این دوره هم در زندان عادل‌آباد به گونه‌ی دیگری بوده است.

* دوره‌ای که من در گفتگوی قبلی روی آن تمرکز کرده بودم، دوره‌ی سال 64 تا اوایل سال 66 است، که در زندانهای تهران اصلاحات داخل گیومه‌ای انجام شده بود، که به هر صورت یک ترفند دولتی بود، پروژه‌ای بود که رژیم نسبت به آن اهداف معینی را دنبال می‌کرد. در این دوره‌ی کمتر از دو سال تغییرات سطحی‌ای در زندانهای تهران به وجود آمد؛ یک سری آزادی عمل‌های ابتدایی در زندانهای تهران پدیدار شد و همان‌طور که اشاره کردم این «اصلاحات» به هر حال پروژه‌ای دولتی بود. سؤال من از شما این است: این دوره‌ی معین در زندان عادل‌آباد چگونه بود؟ آیا شما که زندانی این زندان بودید، این «اصلاحات» را تجربه کردید یا خیر؟

ـ چنین چیزی که شما می‌گویی در زندان عادل‌آباد وجود نداشت. حداقل تا زمانی که من در زندان بودم، چنین چیزی وجود نداشت...

* یعنی هیچ تغییری به وجود نیامده بود؟

ـ هیچ تغییری به وجود نیامده بود.

* از سال 64 تا اوایل 66 کلاس‌های ایدئولوژی در زندانهای تهران برپا شده بود. آیا در این دوره‌ی مشخص کلاس‌های مشابهی در زندان عادل‌آباد شیراز تشکیل شده بود یا خیر؟

ـ بگذارید من مشخصاتی از زندان عادل‌آباد را بهتان بگویم تا مسئله را کاملاً باز کنم.

* حتماً!

ـ در این زندان ساعت پنج صبح صبحگاهی بود تا ساعت یازده شب، که به اصطلاح شامگاهی بود. یعنی شما از ساعت پنج صبح برنامه داشتید تا ساعت یازده شب که وقت خوابیدن بود. این روند زندان عادل‌آباد بود و شامل تمام چیزهای دیگر هم می‌شد. یعنی صبح که شما را از خواب بیدار می‌کردند، باید نمازتان را می‌خواندید، سر سفره می‌نشستید، دعا برای «امام» می‌کردید، ورزش می‌کردید، و همین‌طور بیایید تا ساعت یازده شب. حتا دیدن برنامه‌ی تلویزیونی «قرائتی» هم جزیی از این برنامه بود. برای همین می‌گویم که شرایط زندان عادل‌آباد، شرایط متفاوتی‌ست. یعنی با تحلیل‌هایی که من راجع به زندان‌های اوین، گوهردشت،... (مکث)

* قزل؟

ـ و قزل‌حصار خوانده‌ام، به نظر من شرایط عادل‌آباد با آنها فرق دارد. البته من از زندان عادل‌آباد شیراز صبحت می‌کنم که با بازداشتگاه سپاه تفاوت دارد. خلاصه کنم؛ در زندان عادل آباد شیراز شما هیچ اختیاری از خودت نداشتی، روندی طی می‌شد و با شما مثل یک «سرباز» رفتار می‌کردند.

* خوب شد به این مسایل اشاره کردید. در اینجا می‌خواهم پوشه‌ی دیگری را باز کنم که معدود زندانیان سیاسی به آن اشاره کرده‌اند. مدتی که گفتید در زندان عادل‌آباد بودید، قاعدتاً باید با چگونگی ساختن فیلم «بایکوت» مخملباف آشنا بوده باشید. اظهار نظر کلی شما را در این زمینه می‌شنوم تا بعداً پرسش‌های مشخص‌تری را با شما در میان بگذارم.

ـ می‌دانید که بخشی از این فیلم درعادل‌آباد شیراز تهیه شد...

* قطعاً می‌دانم!

ـ دقیقاً من در آن دوره در زندان عادل‌آباد بودم و تعدادی از بچه‌های زندانی هم در آن فیلم بازی کردند.

* خب حالا که در جریان ساختن این فیلم هستید، پرسش‌های کنکرت‌تری را با شما در میان می‌گذارم: قبل از این‌که به ساختن این فیلم و چگونگی شرکت زندانیان در آن بپردازم، می‌خواهم بدانم بنابه مشاهدات خودتان، محسن مخملباف چگونه در نزد زندانیان سیاسی ظاهر شده بود (لطفاً از شنیده‌هایتان نگویید و مشاهدات خودتان را برایم توضیح دهید): آیا او به عنوان یک فیلمساز نزد زندانیان سیاسی آمده بود؟ یا به عنوان یک فیلمساز حزب‌اللهی؟ و یا به عنوان یک حزب‌اللهی عامل حکومت؟

ـ راجع‌به این‌که او کدامیک از این سه شخصیت را داشت، من نظر نمی‌دهم، امّا ماجرا را تعریف می‌کنم: زمانی که مخملباف برای تهیه‌ی فیلم به عادل‌آباد می‌آید، اساساً زندان عادل‌آباد زندانی شکسته است. در آنجا هم سپاه تمام امکانات را در اختیار او می‌گذارد و حتا به تعدادی از بچه‌های زندانی می‌گوید که باید در این فیلم بازی کنند. بگذارید این را بگویم که آمدن مخملباف باعث شده بود تا بچه‌ها کمی نفس بکشند. امّا خود مخملباف از چه زاویه‌ای آمده بود، دقیقاً از این زاویه آمده بود تا مسئله زندانی سیاسی، همان چیزی را که شما مطرح می‌کنید را بزند و از داخل بپوکاند. که به نظر من این کار را هم کرد.

* اطلاع دقیق‌تری دارید که او چگونه زندانیان سیاسی را برای بازی در این فیلم انتخاب می‌کرد؟

ـ باید آدمهایی می‌بودند که قد بلند می‌داشتند، یا یک سری امکانات چهره‌ای که در فیلم ملموس‌تر باشد. او معمولاً این تیپ آدمها را انتخاب می‌کرد.

* چرا؟

ـ به خاطر اینکه شاید تکنیک فیلم بود.

* حتماً می‌دانی تعدادی از بچه‌هایی که در فیلم بایکوت مخملباف بازی کردند، بعداً اعدام شدند. آیا با آنها آشنایی داشتی؟

ـ با همه‌شان.

* اسم‌هایی را می‌توانی نام ببری؟

ـ عباس میرائیان، مسعود بناوی (مکث)... اینها بچه‌هایی هستند که هنوز زنده‌اند. که در آن فیلم بازی کردند. یعنی بازی نکردند، این را بگویم که...

* بازی داخل گیومه منظورت است.

ـ آفرین، بازی داخل گیومه، یعنی انتظامات یا گارد به آنها گفته بود که شماها باید در این فیلم بازی کنید، و آنها هم باید بازی می‌کردند. باز تأکید می‌کنم که اختیاری در این کار نبود، چیزی بود که همه باید اجرایش می‌کردند.

* با این‌که به این سؤال به نحوی جواب داده‌ای، امّا من اظهار نظر مشخص‌تری از شما می‌خواهم: چرا بچه‌های زندان سیاسی در آن فیلم بازی کردند؟ برای رهایی از شکنجه بود؟ آیا فکر می‌کردند با بازی در آن فیلم ممکن است آزاد شوند؟ یا اصلاً آنها به دیدگاههای جدیدی [البته تحت شرایط شکنجه و سرکوب] رسیده بودند؟

ـ من فکر می‌کنم اساساً همین درک، درک اشتباهی است. به نظر من باید برگشت و دید که روند زندان به چه شکل بود، از کجا به کجا کشیده شد، و بعد از آن... هیچکدام از آن بچه‌ها به خاطر آزادی در آن فیلم بازی نکردند، به جز بچه‌هایی که تواب بودند. ولی بچه‌هایی که تواب نبودند، و به اصطلاح بریده بودند، امّا تواب نبودند... حتا من معتقدم در مورد آنها کلمه‌ی بریده را هم نباید به کار گرفت...

* منفعل بودند؟

ـ زندان عادل‌آباد در سال 62 می‌شکند که اتفاقاً این موضوعی است که من دارم روی آن کار می‌کنم. به محض شکستن، به نظر من روند زندان از سال 62 در زندان عادل‌آباد تغییر می‌کند.

* منظورت از «شکستن» شکستن مقاومت است؟ 

ـ دقیقاً! مقاومت شکسته می‌شود، دیگر مقاومتی وجود ندارد، از آن به بعد مسئله زندان «تنهایی» ا‌ست، آدمها تنها می‌شوند. آدمهای جمعی به آدمهای تنها تبدیل می‌شوند.

* در این‌که فشار سرکوب بر روی زندانیان سیاسی زندان عادل‌آباد وحشتناک بود (و به بخشی اشاره کردی) شکی نیست. آیا بنابه تجربه‌ی خودت روابط درونی زندانیان سیاسی به شکستن جو مقاومت در زندان کمکی نکرد؟ یعنی آن‌طور که می‌گویی دیگر مقاومتی وجود نداشت؟

ـ (مکث)...

* مثلاً بایکوت‌های سیاسی، صف‌بندی‌های ایدئولوژیکی و یا هر چیز دیگری که بخواهی به آنها اشاره کنی؟

ـ یک سری چیزها در زندان عادل‌آباد اتفاق افتاد که فکر می‌کنم تا به حال هیچکس به آنها برخورد نکرده...

* مثلاً؟

ـ مثلاً وجود تشکیلات زندان. در رابطه با تشکیلات زندان من از هر زندانی زندانهای دیگر می‌پرسم، می‌گویند که چنین چیزی در زندانهای دیگر وجود نداشته است. ولی به‌طور مشخص می‌گویم که در این زندان، هم مجاهدین تشکیلات داشتند و هم جریانات چپ. و این تشکیلات‌ها لو می‌رود...

* کدام جریان چپ منظورت است؟

ـ مشخصاً جریان پیکار، اقلیت... زندان عادل‌آباد هفتصد زندانی سیاسی داشت که حدوداً ششصد نفر از هواداران مجاهدین بودند و بقیه از جریانات چپ. از این طیف بخش وسیعی از بچه‌های پیکار بودند، که به‌طور مشخص تشکیلات آنها در زندان لو می‌رود. این موضوع قطعیت دارد، چون یکی از کسانی که در رابطه با تشکیلات زندان لو رفته بود، خود من بودم. بعد از این ضربه، روند زندان به دو دلیل عوض می‌شود، یعنی از سال 62 روند زندان عادل‌آباد تغییر می‌کند. من خودم ارزیابی‌هایی دارم که الان نمی‌خواهم راجع‌به آنها بحث کنم...

* اگر امکان دارد حداقل به تیتر آنها اشاره کن.

ـ سال 60، مسئله زدن فیزیکی تشکیلات‌ها بود، سال 60 نابودی فیزیکی تشکیلاتها در دستور کار جمهوری اسلامی بود...

* که این سیاست رژیم در کل ایران بود.

* در کل ایران بود. این روند پیش رفت تا سال 62. که من فکر می‌کنم متأسفانه جمهوری اسلامی به این «پیروزی» رسید که تشکیلات‌ها را فیزیکی از بین ببرد. بعد از این مرحله، اگر من زندانی از زندان هم آزاد می‌شدم، عملاً تشکیلاتی وجود نداشت تا بخواهم در داخل با آن ارتباط بگیرم، یا باید می‌رفتم به کردستان و یا به خارج کشور. از سال 62 این روند تغییر می‌کند، که به نظر من چند عامل داشت: یکی اینکه خط منتظری مقداری جا می‌افتد؛ آنجا که می‌گوید کشتن‌ها را متوقف کنید و بقیه‌ی زندانیان را «آدم» کنید و به بیرون بفرستید. عامل دوم، نبود تشکیلات‌ها در ایران است، البته به جز کردستان. عامل سوم، تیپ‌هایی که از سال 62 به بعد دستگیر می‌شوند، به خصوص در شیراز (من به زندانهای دیگر کاری ندارم) یعنی در زندان عادل‌آباد شیراز، اکثراً تیپ‌هایی هستند که به وسیله‌ی تیم‌های نفوذی وزارت اطلاعات دستگیر شده و به داخل زندان آمده‌اند. بگذارید مثال مشخصی در این زمینه بزنم: یک سری هسته‌های نظامی مجاهدین را در شیراز می‌زنند که این هسته‌های نظامی از طرف وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران زده می‌شوند. اعضای این هسته‌ها کسانی بودند که برادران و خواهران‌شان در ارتباط با کشتار سال 60 اعدام شده بودند. اینها وقتی دستگیر می‌شوند و به زندان عادل‌آباد آورده می‌شوند، وقتی می‌بینند که بازجوی آنها همان مسئول نظامی‌شان است، از نظر روحی می‌ترکند و ویران می‌شوند. البته عدم رشد ایدئولوژیکی بچه‌ها از تشکیلات‌های دیگر که در این دوره دستگیر شدند هم عامل مهمی در تغییر فضای زندان بوده است.

* سؤالی می‌کنم با این خواهش، که لطفاً باور سیاسی و احساس خودت را در آن دخالت نده و به تجربه‌های مستقیم خودت استناد کن: آیا عملکرد حزب توده و سازمان اکثریت در شکستن فضای مقاومت در زندان عادل‌آباد تأثیری داشت؟

ـ در تجربه‌ای که من در زندان عادل‌آباد داشتم (شاید چیزی که می‌خواهم بگویم برای کسانی سنگین باشد) من کسی را ندیدیم که از کانال حزب توده و اکثریت به داخل زندان آمده باشد. دوم، بچه‌های حزب توده و اکثریت وقتی دستیگری شدند، بخشی از آنها بریدند (مثل خیلی‌های دیگر) و بخشی هم ایستادند. البته تا سال 62 بایکوت حزب توده و اکثریت، مثل همه‌ی زندانها، در زندان عادل‌آباد هم وجود داشت. ولی همان‌طور که گفتم بعد از پروسه‌ای که زندانیان جمعی به زندانیان تنها تبدل شدند... بگذارید مثالی بزنم: وقتی من به انفرادی رفتم، یکی از پیرمردهای حزب توده آنجا بود، به اسم جواد ماعونی. که او انسان خیلی شریفی بود (با اینکه از حزب توده بود) فرد والایی بود و اتفاقاً خیلی هم ایستادگی کرد. این مقوله را من در زندان عادل‌آباد از خیلی‌ها سؤال کردم، یعنی می‌دانم چه کسی در رابطه با چه موضوعی دستگیر شده. من نمونه‌ای سراغ ندارم که در عادل‌آباد کسی از طریق اکثریت و حزب توده دستیگر و زندانی شده باشد.

* بگذار دوباره برگردیم به فیلم بایکوت مخملباف. همان‌طور که می‌دانی تعدادی از بچه‌هایی که در این فیلم بازی کردند، اعدام شدند. آیا از چگونگی اعدام شدن آنها اطلاع داری؟

ـ بله، یکی از بچه‌هایی که «اینجا» آمد برایم تعریف کرد، یعنی این از شنیده‌ی من است و خودم آن را ندیدم. سری اولی را که می‌برند، از بچه‌های مجاهدین بودند، که یکی عباس میرائیان بود که در آن فیلم بازی کرده بود. همه را اعدام می‌کنند امّا عباس میرائیان برمی‌گردد. او در سه ـ چهار روز اول حاضر نمی‌شود حتا یک کلمه صحبت کند، چون به او گفته بودند که حق حرف زدن ندارد. ولی بعد از چند روز می‌گوید که تمام بچه‌ها را در زیر زمین شکنجه‌گاه سپاه‌ دار زده‌اند... البته بعدها عباس میرائیان را هم اعدام کردند.

* آیا خاطره‌ی دیگری از ساختن فیلم بایکوت داری که بخواهی به آن اشاره کنی؟

ـ نه، خاطره‌ی دیگری ندارم.

* همان‌طور که باید بدانی اطلاعات ما از زندان شهرستانها بسیار کمتر از زندانهای تهران است. آیا خیال داری تجربه‌های خودت از زندان عادل‌آباد را به صورت کتاب یا تک نگاری بنویسی؟

ـ در وهله‌ی اول من فکر می‌کنم که دیگر وقایع‌نگاری درست نیست، یعنی وقایعی که اتفاق افتاده را بخواهی تکرار کنی و...

* حتا با توجه به این که اطلاعات ما از زندان شهرستان‌ها بسیار کم است؟

ـ منظور من این نیست (مکث)... کتابهایی که من تاکنون در رابطه با زندان خوانده‌ام، بیشتر مطرح کرده‌اند که چه اتفاقاتی افتاده است... البته بیشتر بچه‌هایی که خاطرات زندان را نوشته‌اند از بچه‌های چپ بوده‌اند، به جز ایرج مصداقی. حال چرا بچه‌های طیف چپ دست به این کار زده‌اند، به نظر من به دلیل شکست تشکیلاتی‌ست. چون آنها بعد از این‌که از زندان آزاد می‌شوند، هیچ تشکیلاتی را دیگر قبول ندارند. البته منظورم این نیست که آنها چهارچوبهای ایدئولوژیکی‌شان را کنار گذاشته‌اند، بلکه تشکیلات را دیگر قبول ندارند، هر چند به‌طور کلی اساساً تشکیلاتی دیگر وجود ندارد تا بخواهند قبولش داشته باشند...

* بالاخره تلاش این رفقا (اگر مستند باشد) کمک می‌کند به امر روشنگری.

ـ دقیقاً! امّا من منظورم بیشتر این است که اگر مِن بعد چیزی در رابطه با زندان باید نوشته شود... وقایع نگاری به اندازه‌ی کافی شده...

* فکر می‌کنی چه چیزی من بعد باید نوشته شود؟

ـ مسئله اصلی من هم همین است؛ در زندان جمهوری اسلامی جنگ و دعوا بین دو طرف بوده و متأسفانه بیشتر در رابطه با یک طرف صحبت شده؛ سر این ‌که جمهوری اسلامی چه کرده است. از این زاویه می‌گویم که وقایع‌نگاری دیگر به اندازه‌ی کافی...

* لطفاً منظورت را از دو طرف توضیح بده.

ـ چه کسانی با جمهوری اسلامی در افتادند؟ من و امثال من با جمهوری اسلامی در افتادیم، من به عنوان فردی از تشکیلات X یا Y با جمهوری اسلامی در افتاده بودیم (به دلایل آن کاری ندارم) ما تا به حال بیشتر یک طرف را توضیح داده‌ایم، که من هم آن را قبول دارم. ولی از طرف دوم کمتر صحبت شده...

* یعنی از «خود»مان؟

ـ یعنی از خودمان خیلی کمتر صحبت شده، ما چه کار کردیم؟ خود ما در زندان چه کارهایی انجام دادیم؟ به نظر من از این زاویه باید کتاب جدیدی ارایه شود. البته من اعتقاد دارم که وقایع زندان باید نوشته شود، حتا خود من هم دارم این کار را می‌کنم، ولی به آن قسمت هم باید توجه نشان داد، چون این «دعوا» دو طرفه بوده و ما به طرف دوم کمتر توجه کرده‌ایم.

* به نظر من به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کنی، مثلاً اگر ده سال قبل ما رویکرد مشابهی به مقوله خاطره‌نویسی و تاریخنگاری زندان می‌داشتیم، حداقل کتابهای بیشتری نظیر کتاب ایرج مصداقی می‌داشتیم. این اشاره‌ی شما درست و به جا است. امّا موضوعی که من از ابتدای این گفتگو به آن تأکید داشتم، اطلاعات اندک ما از زندان شهرستان‌هاست. امروز اگر ما بخواهیم از زندانهای اوین، گوهردشت و قزل حصار صحبت کنیم، آن‌قدر بیش رفته‌ایم که حتا ایرج مصداقی در کتاب تجدید چاپ شده‌اش کروکی بندها را کشیده است. مسئله این است که ما اطلاعات زیادی از زندان عادل‌آباد، اصفهان، زندانهای گیلان، مشخصاً چالوس نداریم، در این باره اطلاعات ما بسیار محدود است. اتفاقاً دوستان و رفقایی شبیه خودت که در زندان شهرستانها بوده‌اند، ابتدا باید وقایع‌نگاری کنند و بعد به طرف دیگر، و مشخصاً به روابط زندانیان و عملکرد همبندی‌ها نسبت به هم و مسایلی از این دست بپردازند. آیا به این مسئله معتقد نیستی؟

ـ آره، دقیقاً! این سؤالی هم که شما مطرح کرده بودی که نزدیک به نیمی از زندانیان سیاسی مقیم خارج کار اجتماعی نمی‌کنند، همین است و من قبول دارم. ولی چرا زندانی سیاسی دست به چنین کاری نمی‌زند، من روی آن بحث دارم و می‌توانم آن را بشکافم...

* چرا؟

ـ توضیح می‌دهم. مثلاً مجاهدین به دلیل وجود داشتن تشکیلات‌شان وقتی از زندان خارج می‌شدند، یا از طریق رفتن به عراق و یا خارج کشور ارتباط تشکیلاتی‌شان را برقرار می‌کردند. امّا اغلب جریانات طیف چپ به دلیل ضربه خوردن تشکیلات‌شان این امکان را عملاً نداشتند. حتا من فکر می‌کنم کتابی که دوستمان ایرج مصداقی نوشته، کتابی است که مجاهدین باید می‌نوشت، امّا این کار نشد. چرا که...

* دلیل‌اش ساده است، چون ایشان با سازمان مجاهدین دیگر همکاری تشکیلاتی نمی‌کند.

ـ این درست است که ایشان با مجاهدین همکاری نمی‌کند، امّا حرف من این است که این کتاب را برای اولین بار یک مجاهد می‌نویسد، آن هم زمانی که می‌گوید من ارتباط تشکیلاتی با مجاهدین ندارم. یعنی اینکه عدم ارتباط تشکیلاتی باعث نوشتن این کتاب می‌شود.

به هر حال در رابطه با پرسش قبلی، من این‌گونه توضیح می‌دهم: اغلب بچه‌های زندانی آزاد شده ارتباط تشکیلاتی نداشتند و به دلیل ضرباتی که در زندان، مشخصاً زندان عادل‌آباد خورده بودند، به نوعی نتوانستند حضور اجتماعی داشته باشند. نمونه‌ی دیگری از ویژه‌گی زندان عادل‌آباد را به شما می‌گویم: بچه‌هایی که در گوهردشت دفاع می‌کردند و مقاوم بودند، وقتی آنها را به زندان عادل‌آباد می‌آورند، آنها را می‌شکنند، می‌بُرانند. و متأسفانه کسی تا به حال این مسایل را مطرح نکرده.

* لطفاً اظهارنظرهای آخرت را جمع بندی کن.

ـ یک، وجود نداشتن تشکیلات، دوم؛ ترس جمهوری اسلامی از هماهنگی و تشکل زندانیان، که همین باعث شد زندانیان را طوری سرکوب و متلاشی کند که از آنها موجودات «فردی» بسازد و زندگی جمعی را از آنها بگیرد. این دو عامل باعث شد که زندانی سیاسی با ضرباتی که خورده، زجری که کشیده، تشکیلاتی که از بین رفته، به این مُفتی حاضر نباشد که گامی به جلو بگذارد، به دلیل تجاربی که کسب کرده. درست مثل فردی که در رینگ بوکس قرار گرفته و ضربات زیادی به سر و صورتش وارد شده، و ناک اوت شده. حتا اگر او بخواهد بایستد و دوباره مبارزه کند، باید مدتی بگذارد تا او از منگی در بیاید.

* به هر حال دوست عزیز، پرسشی که من در گفتگوی قبلی طرح کرده بودم [چرا بیش از نیمی از زندانیان سیاسی که در خارج کشور زندگی می‌کنند، تجربه‌های خود را تاکنون بازگو نکرده‌اند] و عامداً پاسخی برایش ننوشته بودم، این بود که خود دوستان و رفقا پاسخی برای عدم حضور اجتماعی بیش از نیمی از زندانیان سیاسی سابق پیدا کنند. من فکر می‌کنم یکی از دلایل عدم حضور اجتماعی این دوستان، فراهم نبودن محیط اجتماعی مناسب (دموکراتیک) است تا این دوستان تجربه‌های زندان خود را آزادانه بیان کنند، نه آن‌گونه که از آنها انتظار می‌رود. ایجاد محیط اجتماعی فعلی دقیقاً به عهده‌ی خود ما بوده، که طبعاً در این میان معدودی منافع‌شان تأمین شده است.

به هر حال برای گرد کردن این گفتگو، لطفاً به من بگو آیا خیال داری خاطرات خودت را از زندان عادل‌آباد منتشر کنی؟

ـ چنین خیالی دارم، یعنی در حال جمع‌بندی‌هایم هستم. امّا به تنهایی نمی‌خواهم این کار را انجام دهم.

* از وقتی که به من دادی، بسیار ممنونم!

ـ خواهش می‌کنم.   

  *       *       *

(1) این گفتگو با نام دیگری انجام شده است. آقای «عادل‌آباد» خواسته‌ بودند از نام مستعار «ا.ج.» استفاده کنند. اما به دلیل تشابهات اسمی و... از ایشان خواهش کردم تا نام مستعار دیگری انتخاب کنند. «عادل‌آباد» نامی است که ایشان برگزیده‌اند.

 

«9 ژانویه 2006»    

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]