پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ / Thursday 21st November 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»

کشتی شکسته ی حکومت اسلامی تنها بر دریای خون مبارزان آزادی و عدالت اجتماعی شناور نبوده است. نظام برخاسته از آموزه های مذهبی- خرافی که ریشه در قرون وسطی دارد، در سی سال گذشته حیات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه ی هفتاد و پنج میلیونی ایران را نشانه گرفته است.

شاید آنقدرها مهم نباشد که در تندپیچ های تاریخی«اندیشمندان» جامعه ایرانی در داخل و خارج چه می گویند، چه می نویسند و چه ادعاهایی می کنند.  هر چند بنا بر کارکرد مخربی که استبداد سیاه در سی سال گذشته در کشورمان داشته است، اغلب غم بادها و غم نوشته ها قابل درک باشد، اما با افعی های جرّاری که بر کتفِ جامعه خوش نشسته و روزی دوصد قربانی می گیرد، چه باید کرد؟

 

به خشونت رفتاری و ظاهری این جماعت نگاه کنید؛ به نظامی که از رهبر، رئیس قوه مجریه، قضائیه و مقننه اش گرفته تا فرماندهان ارتش و سپاه؛ تا رو‌ٔسای وزارتخانه ها و ادارات ... مسئولان نهادهای ورزشی و مراکز فرهنگی تا مجری برنامه های تلویزیونی... پلیس و پاسدار و پاسبانی که روز وشب به چشم می آیند، تا اغلب مخالفان سازمان یافته ی جماعتِ درقدرت؛ که همه و همه به درجاتی در اشاعه ی خوی درّندگی، خرافه پرستی؛ عقب ماندگی؛ عوامفریبی، دروغ؛ دروغ و باز هم دروغهایی که محمل شرعی دارند و بیان و عمل شان جایز است، سهیم و شریک بوده اند، نگاه کنید. حالا به بخش زیر نیز توجه کنید:

       

در یک سال گذشته نشریات دولتی ایران رقم مبتلایان به اختلال های روانی و عصبی را ۲۱ تا ۴۵ درصد از کل جمعیت ایران اعلام کرده اند. هیجده تا سی و پنج میلیون ایرانی از اختلالات روانی با درجات مختلف رنج می برند. در تجربه با پناهجویان ایرانی ارقام داده شده را  اگر نه بیشتر، کمتر نمی دانم. 

باید توجه داشت که ارقام بالا تعدادی صفر و یک در فرهنگ ایرانیان نیست که پیش و پس کردن شان مابه ازای اجتماعی نداشته باشد. ۲۱ تا ۴۵ درصد بیمار روانی؛ هجده تا سی و پنج میلیون انسانی را شامل می شود که چون زنده اند، رنج می کشند و رنج می دهند؛ و چون ارتباط اجتماعی دارند،تولید مثل می کنند و شبیه سازی.      

اگر جزو آن دسته از ایرانیانی باشیم که باور دارند، زمان تغییرات بنیادین در ایران دور نیست، بایستی به واقعیت های پیدا و پنهان آن جامعه توجه کنیم. باید بپذیریم، معجزه ای به قوع نخواهد پیوست و دستی از آسمان برای کمک به سازندگی دراز نخواهد شد.  

*    *    *

برای سال جدید میلادی می خواستم ساز گفتگویی را کوک کنم که پیام عشق و دوستی و صفا را با خود داشته باشد؛ چیزی که جایش در جامعه ما خالی خالی ست. اما با حوادثی که در ایران می گذرد، چگونه می توانستم چشم بر واقعیت های آن جامعه فرو بندم و به تبلیغ عشق و شادمانی بنشینم. راستش این کار از من ساخته نبود. تا این که گفت‌گویی که در آخرین روز ماه اکتبر سال جاری انجام داده و انتشارش منوط به اجازه مصاحبه شوند بود، به دادم رسید. گفتگویی با یکی از عزیزان خُرد شده در زیر چرخ دنده های«طاعون سیاه». 

 

   

 

 

* واقعاً از شرکت ات در این گفتگو خوشحالم و از این بابت از تو تشکر می کنم.

* مرسی.

* کم کم داریم به سال نو میلادی نزدیک می شویم. به من بگو چه آرزویی داری؟ بزرگترین آرزویت برای سال جدید چیه؟

- (زمزمه) آرزو؟ (مکث)... هیچی، آرزوی خاصی ندارم.

* باشد. به من اجازه دادی در این گفتگو وارد جزئیاتی از زندگی ات شوم و پرسش هایی را با تو در میان بگذارم: مدتی است که از بیمارستان مرخص شدی؛ یعنی بعد از بارها بستری شدن. در مدتی که بستری بودی، هر بار که به ملاقات ات آمدم، خُرد و خمیر بودی. دنباله حرف را خودت بگیر.

- اوه، دوران سختی بود (مکث)... آن وقتها دارو می خوردم و برای همین همیشه گیج و منگ بودم. اما الان خیلی بهترم.

* الان چه طور[دارو می خوری]؟

- خیلی کمتر از گذشته، که دوزِ آن پایین است.

* در مدتی که در اینجا[انگلستان] زندگی می کنی، چندین بار در بیمارستان روانی بستری شدی، بیرون آمدی و دوباره بستری شدی. این ماجرا از کی شروع شد؟

- بستری شدن ام[در خارج] از  ۲۰۰۴ شروع شد، تا پارسال[ادامه داشت.]

* در این مدت چند بار بستری شدی؟

- خیلی زیاد، یادم نمی آید.

* آشنایی من با تو به اوایل ۲۰۰۶ برمی گردد. این سال، سال خوبی برای تو نبود. همین طور سالهای ۲۰۰۷ و  ۲۰۰۸ . خوشبختانه الان پروسه بهبودی ات را طی می کنی و نسبت به گذشته خیلی تغییر کردی. آیا در طول این سالها همش دارو مصرف می کردی؟

- بله.

* می خواهی راجع به این موضوع صحبت کنی؟ اصلاً  از اثرات جنبی داروها برای ام بگو.

- آدم بدن اش بی حس می شود؛ خستگی داری. وقتی صبح ها بیدار می شوی، برای مدتی پاهایت بی حس است؛ دستهایت لرزش دارند؛ معمولاً موقعیت خودت را نمی شناسی؛ بعد از مدتی آدم احساس می کند تمرکر ندارد؛ حافظه اش کم شده؛ آدم حس می کند قسمتی از مغزش خالی است؛ خیلی کابوس می بیند.

* و تو کابوس می دیدی؟

- خیلی زیاد.

* راحت می خوابیدی؟

- نه، خوابیدن ام خیلی سخت بود.

* یادت هست، اولین باری که در بیمارستان بستری شدی، می دانستی برای چی بستری ات کردند؟

- (مکث طولانی)... اولین بار یادم نمی آید.

* از هر وقتی که یادت می آید؛ از همان اولین ملاقات هایی که با هم داشتیم، بگو.

- (مکث طولانی)... فکر می کردم بی خودی مرا خوابانده اند. فکر می کردم سالم ام و نبایستی آنجا باشم.

* و برای همین معمولاً با دیگران دعوا و بگو مگو داشتی؛ فکر می کردی همه بر ضدِ تو هستند؟

- بله، این طور فکر می کردم. در این مدت فقط شما بودی که به من گوش می دادی و تا آخرش با من ماندی. من هیچچوقت با شما بگو مگو نداشتم...

* با پوزش از تو، مجبورم صحبت ات را قطع کنم. این قسمت تنها قسمت ممنوعه ی این گفتگو است. از تو خواهش می کنم من را به این گفتگو وارد نکن، چون می خواهیم راجع به تو حرف بزنیم. قبول؟

- اگر شما می گویی، باشد.

* ممنونم. همان طور که گفتم، سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ سال سختی برای تو بود. تجسم و تصور این دو سال از عهده خیلی ها خارج است. اما تو این سالها را پشت سر گذاشتی. به من بگو چقدر از این دو سال را به خاطر داری.

- قبل از این که تراپی بشوم، چیز زیادی به خاطر نداشتم. فقط می دانستم که حالم خوش نیست و همش احساس خستگی و خواب دارم. اصلاً قسمتی از مغزم کار نمی کرد.

* یعنی چه  «می دانستم حالم خوش نیست؟» یعنی می دانستی حال ات خوش نیست؟

- نه به این صورت. همیشه خسته و بی حال بودم و حالت تهوع داشتم؛ سرگیجه داشتم. با این که دلم می خواست آدمها به دیدن ام بیایند، اما حوصله کسی را نداشتم؛ از مردم خوش ام نمی آمد.  مشکل ام این بود که نمی توانستم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم. برای همین معمولاً می خوابیدم.

* لطفاً من را اصلاح کن: یکی از بزرگترین مشکل های تو در آن دوره روبرو نشدن با خودت بود؛ «ناآگاهانه» از خودت فرار می کردی و نمی خواستی (خودم را تصحیح می کنم) نمی توانستی با خودت روبرو شوی.

- الان حرف تان را قبول دارم. البته هنوز هم گاهی ناراحت می شوم که از گذشته حرف بزنم. احساس خوبی به من نمی دهد.

* طبیعی است، خیلی ها این حالت تو را دارند. من هم گاهی از خاطرات گذشته ناراحت می شوم. اما چطور شد که بالاخره با خودت روبرو شدی؟

- شما که گفتی پای من را به گفتگو باز نکن.

* (مکث طولانی)... حق با توست. لطفاً به این نکته توجه کن: قطعاً عواملی بیرونی در تصمیم ات برای روبرو شدن با خودت دخالت داشته. این عوامل بیرونی چه احساسی را در تو تقویت یا زنده کرد تا تو با خودت روبرو شوی؟

- (مکث طولانی)... فکر کنم احساس امید را در من زنده کرد. برای اولین بار حس کردم زندگی کردن را دوست دارم. از آن زندگی خسته شده بودم؛ خیلی خسته شده بودم.

* و برای همین گاهی به خودکشی فکر می کردی؟

- بله.

* ببین، چون در این وقت محدود می خواهم به قلب ماجرا که در گذشته های توست وارد شوم، این بخش را گِرد می کنم: ماههاست که تراپی می شوی و خوشبختانه بر قسمتی از مشکلات ات فائق آمدی. مهمترین دستاورد این دوره ریشه یابی مشکل ات در گذشته است. لطفاً ادامه ی صحبت را بگیر.

- درست می گویید. قبل از تراپی نمی دانستم مشکل ام کجاست یا از کی شروع شده و چرا شروع شده. اما یواش یواش هرچه آمدیم جلوتر، چیزهای بیشتری یادم آمد. تا رسیدیم به امروز.

* بسیار خوب. تا جایی که در جریان ام، ماجرای تو از دبیرستان شروع شد. در طول دوران مدرسه با کلی ناملایمات روبرو بودی. مثلاً آن طور که به من گفتی، روزی در مدرسه روسری ات بالا بود و کاکل ات بیرون ریخته بود که مدیر مدرسه تو را با خشونت و توهین از صف بیرون کشید و باقی ماجرا. درست است؟

- بله، آن زن خیلی زشت و بداخلاق بود؛ آن روز با خشونت و فحش و بد و بیراه از من خواست روسری ام را پایین بکشم که من جوابش را دادم...

* چه فحشی به تو داد؟

- فکر کنم به مادرم چیزی گفت و مرا به او تشبیه کرد. برای همین با عصبانیت جوابش را دادم. بعد او مرا کشان کشان گوشه حیاط برد و با تکه ای گچ طوری روی صورتم کشید که فکر می کردم پوستم دارد کنده می شود. بعد از من خواست تا آخر مدرسه گوشه حیاط بایستم و تکان نخورم.

* و تو تا آخر آنجا ایستادی؟

- بله.

* و ظاهراً بچه ها از دیدن ات در آن وضعیت برخوردی خوبی با تو نداشتند؟

- به جز چند تا از دوستان صمیمی ام، بیشترشان می خندیدند و مسخره ام می کردند.

* تو این ماجرا را برای پدر و مادرت تعریف کردی؟

- نه.

* چرا؟

ـ چون فکر می کردم باورم نمی کنند. تازه پدرم که اغلب وقتها خانه نبود و به مادرم هم رویِ گفتن اش را نداشتم.

* و این تمام ماجرا نبود؟

- (مکث)... منظورتان را متوجه نمی شوم؟

* یعنی مشکل تو و مدیر مدرسه ادامه داشت؟

- بله، ما دشمن خونی هم شده بودیم و او هر روز گیر می داد و بهانه ای می گرفت برای اذیت کردن من. نمی گذاشت آبِ خوش از گلویم پایین رود.

* که یکی از دشمنی ها ماجرای آن عکس کذا بود.

- بله.

* لطفاً خیلی خلاصه آن را برای ام تعریف کن.

- یک روز دوباره مرا بی دلیل از صف بیرون کشید و گفت کیف و کتاب ات را بردار و پشت دفتر منتظر باش. بعد ناظم مدرسه آمد و کیف ام را گرفت و من همان طور پشت در منتظر ایستاده بودم که بعد از چند ساعت دیدم پدر و مادرم آمدند مدرسه. آنها بدون اینکه با من صحبت کنند به دفتر مدیر رفتند و بعد از مدتی پدرم بیرون آمد و کشیده ای به صورتم زد که صدایش در مدرسه پیچید. من که حسابی گیج شده بودم، شروع به دویدن کردم. آنقدر دویدم تا خسته شدم (مکث)... و بعد تا چند روز به خانه نرفتم.

* یعنی واکنش تو از آن برخورد وحشیانه، دویدن و فرار کردن بود تا تو از آن محیط خشن و نابرابر دور شوی؟

- بله.

* آن عکس سکسی مال تو بود؟

- عکس سکسی نبود. صورت و نیم تنه ی مردی تا کمر بود و من آن عکس را تا آن روز ندیده بودم.

* و تنها حدسی که می شود زد؟

- کار [...] (مدیر مدرسه) بود. او آنقدر زشت و بددهن بود که کسی نگاهش نمی کرد. ما همیشه می گفتیم، دلیلی که او خودش را آنطوری می پیچاند، زشت بودن اش بود. شاید با این جور عکس ها خودش را ارضاء می کرد.

* از همین وقت بود که فرار کردن های تو از خانه شروع شد؟

- بله.

* چند بار از خانه فرار کردی؟

- خیلی زیاد.

* پس از این ماجراها به مدرسه هم می رفتی؟

- چند باری که رفتم، دیدم بچه ها سربه سرم می گذارند و موضوع را دست می گیرند. اما چیزی که بیشتر از همه عذاب ام می داد، روبرو شدن با مدیر مدرسه بود.

* تا اینکه بالاخره یک روز تو پیشدستی کردی و جلو بچه ها به صورتش تف انداختی و او را زشت و عقده ای صدا کردی.

- بله. چون او خیلی مغرور و فاتحانه با من برخورد می کرد... دستِ خودم نبود و برای همین آن اتفاق افتاد... داشتم می ترکیدم.

* [این ماجرا] اتفاق بود یا از قبل نقشه اش را کشیده بودی؟

- کاملاً اتفاقی بود.

* یعنی روی تلافی کردن و انتقام گرفتن هیچوقت فکر نکرده بودی؟

- چرا، خیلی زیاد. اما آن روز آن اتفاق همین طوری پیش آمد و اصلاً حساب شده نبود.

* این درست است که به صورت مدیر مدرسه چنگول کشیدی؟

- صادقانه به شما بگویم، نمی دانم. خیلی از چیزهای واقعی و تخیلی در زندگی ام با هم قاطی شده. بعضی وقتها فکر می کنم این کار را کردم و گاهی فکر می کنم این هم از تخیلاتِ من است.   

* آیا تا پارسال این خاطره ها را به یاد می آوردی؟

- بعضی هاشان را نه. بعضی های دیگر را جورِ دیگری به یاد داشتم.

* غیرواقعی؟

- بله، تا حدودی؛ آنها را در جزئیات به یاد نداشتم.

* از من خواسته ای به یکی- دو ماجرایی که مدتی بعد از این دوره برای تو اتفاق افتاد، اشاره نکنم،‌ چون آزارت می دهد. که من به خواسته ات گردن می گذارم. به هر حال از این دوره است که مشکلات تو شروع شده، اما تو و خانواده ات از آن بی خبرید. این طور است؟

- (مکث طولانی)... تا جایی که یادم می آید، مادرم می دانست تغییر کرده ام...

* از همان وقت؟

- درست خاطرم نیست. اما هیجده سالم بود که مرا پیش دکتر روانپزشک بردند و او هم یک کیسه قرص و آمپول به من داد. اما بر خلاف شما من فکر نمی کنم مشکل ام از آن دوره شروع شده باشد.

* منظورت را واضح تر بگو.

- مشکلات من از اولین روزی که مدرسه رفتم شروع شد؛ از اولین روزی که در آنجا[ایران] به دنیا آمدم شروع شد.

* کاملاً با تو موافقم. من هم فکر می کنم مشکل تو و میلیون ها جوان و نوجوان ایرانی با سیستم آموزشی ایران گره خورده؛ به نظام فاشیستی ایران . سیستم مخوفی که به زور چماق و سرکوب می خواهد آدمها را به شکل ویژه ای، متحدالشکل بار بیاورد. در این سالها بچه های دیگری را دیده ام که مشکلات مشابه تو را داشتند، در صورتی که آنها از محیط های اجتماعی متفاوتی می آمدند. یک موضوع دیگر: بارها از خاطرات تلخ محیط مدرسه برای ام گفتی،‌ و این که مسئولان مدرسه تلاش می کردند بچه ها را خبرچین و جاسوس بار بیاوردند. تو این قسمت را از همان اولین دیدارها برای ام گفته ای و رنج بردن‌ات از آن را برای ام شرح دادی. اگر خلاصه به این موضوع اشاره کنی، ممنون می شوم.

- از وقتی که یادم می آید، همه از من می خواستند دروغ بگویم. در خانه مهمانی و پارتی داشتیم، به من می گفتند در مدرسه راجع به آن حرفی نزنم. مدرسه که می رفتم، آنها می پرسیدند و من هم بهشان دروغ می گفتم. تا وقتی در ایران بودم، همیشه همین طور بود. جامعه مرا دروغگو بار آورده بود، اما برای دروغ گفتن ام تنبیه ام می کردند (مکث)...

* و تو بارها تنبیه شدی؟

- خیلی زیاد.

* اگر به تو بگویم که زن بسیار حساسی هستی، چه واکنشی نشان می دهی؟ البته حساس بودن به خودی خود خیلی مثبت است.

- (مکث)... راست می گویید. خیلی چیزها آزارم می دهد و مرا می شکند. اصلاً طاقت رنج بردن دیگران را ندارم. رنج بردن زنها بیشتر حالم را خراب می کند. از زور گفتن و بی عدالتی عصبانی می شوم؛ گوشه نشین می شوم. از آدمهای زورگو متنفرم و چشم دیدن اغلب مردها را ندارم...

* چرا؟

- چون برای آنها ما مثل کالایی هستیم و آنها مرغوب ترین را انتخاب می کنند(مکث)... در دنیای ناعادلانه ای زندگی می کنیم.

* با بخش زیادی از حرف ات مواقفم، اما نه با همه آن. (با خنده) اما با بخش «مرد» های ایرانی خیلی موافق ام؛ خیلی هاشان حال من را هم به هم می زنند...

- (خنده ممتد)...

* (با خنده) پوشه ای را باز می کنم که اگر مایل نبودی، سریع آن را می بندم (حتا اگر خواستی این بخش را حذف می کنم). سالهایی که تو را می شناختم از همه چیز خودت متنفر بودی؛ از تن ات، از گذشته ات، حتا از اسم و فامیل ات. راجع به این چی فکر می کنی؟

- (مکث طولانی)... تا حدودی درست می گویید. این را خودم نمی دانستم اما بعد از مدتی[تراپی] دیدم که از هیچ چیزم خوش ام نمی آید. این موضوع خیلی برای ام آزاردهنده بود؛ روبرو شدن با آن خیلی سخت بود. چون قبلاً فکر نمی کردم از خودم متنفّر باشم؛ به آن فًرم لباس پوشیدن و گشتن عادت کرده بودم؛ یعنی نمی دانستم طور دیگری هم می شود بود.

* یعنی برای یک لحظه هم به تفاوتها فکر نمی کردی؟

- فکر نمی کنم. اصلاً یادم نمی آید که به این موضوع فکر کرده باشم. آن وقتها اصلاً فکر نمی کردم؛ نمی توانستم زیاد فکر کنم. همیشه فکر می کردم قسمتی از مغزم خالی شده.

* (با خنده) اما در عوض حالا آرایش می کنی، به سینما می روی، از قدم زدن در پارک لذت می بری.

- (با خنده) درست می گویید. الان از همه چیزهایی که گفتید لذت می برم. از همه بیشتر از موسیقی خیلی خوش ام می آید و فکر می کنم بدون آن نمی توانم زندگی کنم.

* چه نوع موسیقی؟

ـ شما که می دانید: بلوز، جاز، کانتری.

* تفریحات دیگرت چیه؟

- (با خنده) شما کنار رودخانه نشستن را به من یاد دادی. از این کار هم خیلی خوش ام می آید. به شرطی که به موسیقی گوش کنم.

* (با خنده) یادت هست یک بار (البته با سختی) نظرم را راجع به دوست پسر پرسیدی که من از خوشحالی فریاد زدم؟

- (خنده ممتد) بله، یادم هست. اتفاقاً برخورد شما خیلی به من کمک کرد و خجالت ام را ریخت.

* ترس یا خجالت؟

- (مکث)... هر دوتایش.

* (با خنده) باز هم به این موضوع [داشتن دوست پسر] فکر کردی؟

- (با خنده) نه!

* واقعاً؟!

- (با خنده) چند باری فکر کردم.

* (با خنده) خب؟

ـ (توأم با خنده) فکر کردم دیگر آقا مجید!

* دیگر به چه چیزهای قشنگی فکر کردی؟

- تصمیم گرفتم به مسافرت بروم. روی مسافرت کردن خیلی فکر کردم.

* (با خنده) اگر مایلی بگو کجا؟

- هند، آمریکای لاتین. به نیوزیلند هم فکر کردم.

* چه عالی! من هیچکدام از این کشورها را ندیده ام. وقتی رفتی، دوربین با خودت ببر و اگر خواستی عکس هایت را به من نشان بده.

- (با خنده) باشد.

* ( با خنده) الان بزرگترین آرزویت چیه؟

- (خنده ممتد) آرزو؟ نمی دانم... خیلی آرزوها دارم.

* مثلاً؟

- مثلاً حالم بهتر شود و مثل آدمهای دیگر باشم. همین!

* (با خنده) لطفاً بدقلقی نکن. حالا که تا اینجا آمدیم، ایستگاه آخر را هم با هم برویم. واقعاً بزرگترین آرزوی تو، همین الان، همین امروز چیه؟

- (خنده ممتد و طولانی)... چه بگویم (مکث)... دوست پسر[...] راستش نمی دانم الان چه آرزویی دارم (خنده ممتد و طولانی)...

* آه، واقعاً فکر می کنم که تو زیباترین و پراحساس ترین زن جوانی هستی که در عمرم دیده ام. من حتم دارم دوست پسر تو باید آدم بسیار خوش شانس و خوشبختی باشد. این را از صمیم قلب می گویم.

* (با خنده) مرسی!

*  از این که در این گفتگو من و دیگران را امین دانستی و احساس ات را با ما تقسیم کردی، بی نهایت از تو سپاسگزارم و تو را به همه ی خوبی های دنیا می سپارم.

- من ام که باید برای همه چیز از شما تشکر کنم. شما [...] .

 

*    *    *

تاریخ انتشار: ۲۸ دسامبر ۲۰۰۹

* بخش های کوچکی از این گفتگو حذف یا خلاصه شده است.

 

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]