![]() | ||||||
|
انشعاب، جدایی و ...
مرگ زودهنگام منصور حکمت،با بهت و اندوه طیف وسیعی از ایرانیان تبعیدی همراه بود. با این حال از همان روزهای نخست خلاء حضور منصور حکمت در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران، گفتگوها و گمانهها پیرامون انشعاب و جدایی در این حزب آغازیدن گرفت.به یاد دارم در گزارش مفصلی از مراسم یادمان منصور حکمت در لندن، فقدان اتوریتهی سیاسی وی را در کارکرد آیندهی حزب کمونیست کارگری با اصغر کریمی به پرسش گذاشتم. از آنجا که تا کنون همراهان امروزی و رفقای دیروزی حزب کمونیست کارگری ایران، و همچنین برخی از سیاسیون خانهزادی که رهبر به دنیا آمده و پیشوای منزوی از دنیا خواهند رفت، تعریفها و تصویرهای غیر واقعی و حتا غلوآمیزی در له و علیه منصور حکمت ارایه کردهاند، باید بگویم که به باور و تجربهی شخصی، منصور حکمت شخصیت ساده و خودمانی داشت. به قول عوام، خاکی بود تا پشتمیزنشین. اما امان از اطرافیان، که عزم جزم کرده بودند تا وی را بر تخت سلطنت نشانند و تشکیلاتی را در آغازهی هزارهی جدید، در حد فرقهی سیاهجامگان تنزل دهند. در جمعها و جلساتی که من به عنوان «میهمان» در آنها حضور داشتم، دیدن رفقایی که کولهبار سالها کار و فعالیت سیاسی-تشکیلاتی را بر دوش داشتند، اما همچنان خبردار روبروی منصور حکمت میایستادند، غمی جانکاه را بر دلها مینشاند. (طرفه اینکه برخی از این رفقای سربهزیر، امروز به جرگهی آتشبیاران معرکه پیوستهاند.) برای اینکه در دعوا نرخی تعیین نکرده باشم، باید بگویم که به شخصه شاهد بودم که تعریفهای نه چندان دلچسب برخی از کادرهای حزب از منصور حکمت، پوزخندی را بر لبان وی مینشاند. حتا در یکی از همین اظهار علاقههای انسان مشعوف ایرانی در جلسهی «انجمن مارکس» او از جایش برخاست و مکان دیگری را برای نشستن انتخاب کرد. برای همین قرار گذاشته بودم تا در مصاحبهای که با او خواهم داشتبرخی از مشاهداتم را در قالب پرسش با وی در میان بگذارم. پرسش سوم آن مصاحبه را از آرشیو بازنویسی میکنم: «با «خدا»باوری رفقایتان چه خواهید کرد؟ اگر خسته شدید و از لیدری حزب کنارهگیری کردید، این معضل چه به روز حزبتان میآورد؟» این مصاحبه به دلیل شروع بیماری سرطان منصور حکمت به گفتگوی شسته-رفتهی کتبی خلاصه شد و اعتراف کنم که داغ طرح پرسشها را بر دلم گذاشت. آخرین انشعاب در حزب کمونیست کارگری ایران، کمر این حزب را به دو نیم کرد. نکته اینکه رفتگان و ماندگان، هر دو به منصور حکمت اقتدا کردهاند. با مطالعهی صدها صفحه سند و دهها ساعت گفتگو و مصاحبه، هنوز بر این باورم که عامل «اختلاف» را باید در ساختار تشکیلاتی این حزب جستجو کرد. از این روی با توجه به شناخت نسبی از صراحت دوستان در بیان نقطهنظرهایشان، تصمیم گرفتم تا مسئله «جدایی» را در مصاحبهای با محمد فتاحی «آلان» از کمیتهی مرکزی حزب حکمتیست در میان گذارم. این گفتگو قرار بود زودتر از این تاریخ انجام شود. اما بر روی مشغله و گرفتاریهای محمد فتاحی، مشکلات شخصی و جسمی من نیز مزید بر علت بوده است. گفتگو را با هم پیمیگیریم: (این مصاحبه نزدیک به دو ماه قبل انجام شده است.) ● محمد فتاحی عزیز - منبعد آلان- ممنون که در این گفتگو شرکت کردی. ○ مرسی! ● لطفاً هویت سیاسیات را بهطور خلاصه برای خوانندگان بازگو کن. ○ من یکی از کادرهای حزب «حکمتیست» و عضو کمیتهی مرکزی آن هستم. ● فکر میکنم بهتر است کمی بیشتر با گذشتهی سیاسیات آشنا شویم. ○ گذشتهام... (مکث) ● از فعالیت سیاسیات در کردستان شروع کن. ○ من از سال ● منظورت از جنگ، حملات حاکمیت نوپای جمهوری اسلامی به منطقهی کردستان است؟ ○ بله، جنگ رژیم علیه مردم کردستان. فکر میکنم جزو اولین کسانی بودم که در سال ● به حزب کمونیست کارگری ایران پیوستی. ○ آره، با حزب کمونیست کارگری ایران فعالیتم را شروع کردم. تا اینکه بلاخره آمدیم به خارج، و در جریان هستی که در جریان جداییهای اخیر، من جزو اکثریت کمیته مرکزی بودم که از «حزب» جدا شدم. ● با شناخت نسبیای که از تو پیدا کردیم، گفتگویمان را شروع میکنیم: قطعاً نباید احساس خوشایندی داشته باشی از اینکه با جداشدنتان از حزب کمونیست کارگری ایران، کمر منسجمترین تشکل چپ ایرانی در خارج از کشور را شکستید. ○ نه! (با خنده) جهت اطلاعتان در آن دوره من حدود چهار کیلو وزن کم کردم. Partner-ام به شوخی میگفت اگر سالی یکبار انشعاب کنیم، تو خوشتیپتر میمانی! (خندهی ممتد) نه، دورهی خیلی سختی بود. بههرحال اوضاعی پیش آمد و راه دیگری نبود. ● راه دیگری نبود؟ ببین آلان جان، طرفین درگیر در حزب کمونیست کارگری برای ماهها یکدیگر را به انواع و اقسام صفتها و اتهامهای سیاسی و غیر سیاسی متهم میکردند و از مردم هم توقع داشتند آنها را باور کنند (چون اطلاعیهها خطاب به مردم بود) یعنی واقعاً تو فکر میکنی حتا یک نفر از آن مردم قبول کرد رفقایی که سالها فعالیت سیاسی و تشکیلاتی مشترکی داشتند، آن همه صفتها را به هم نسبت دهند و بعد هم به یک طرف سمپاتی نشان دهند؟ ○ من نوشتهی همه آدمها یادم نیست ... ● ولی در جریان آنها که قرار داشتی. ○ آره، ولی نوشتهها و مواضع خودم را بیشتر به خاطر دارم. من همیشه، حتا بعد از جدایی هم اولین نوشتهای که از جریان «حکمتیست» بیرون دادم، گفتم که از نظر من جریانی که مانده و ما از آن جدا شدیم، جریانی کمونیستی و چپ است، آدمهای فداکاری هستند، مثل همهی جریانات چپ و کمونیستی دیگر. منتها تا آنجا که مربوط به مبارزهی سیاسی برای کسب قدرت سیاسی است، آنها هم مثل بقیه جریانات چپ، کم توقع و شُل هستند. ● نظرت در مورد عکسالعملهای تهییجی رفقای خودتان (حکمتیست) و رفقای حزب کمونیست کارگری ایران، که به صورت اطلاعیههای فردی یا تشکیلاتی بیرون داده میشد چیست؟ ○ من شخصاً جزو تیپهایی نیستم که تهییج کنم و یا از اعمال تهییجی پشتیبانی کنم، حداقل نوشتههای من موجود است. در نتیجه و بهطور کلی در بحثها و ارایهی مواضع سیاسی، تهییج بیمعناست و در منطق سیاسی جایگاهی ندارد. ● به این قسمت دوباره میپردازیم (یعنی به استدلالهای غیر سیاسی). اما برای جمعبندی این مبحث باید پرسید که اختلافات شما بر سر چه بود؟ «رابطهی حزب و قدرت سیاسی»؟! این ادعا برای یک فرد سیاسی جدی، آنهم با وضعیتی که نیروهای سیاسی در خارج از کشور دارند، به یک شوخی شباهت دارد. ○ شما میتوانی هر نامی بر آن بگذاری، ولی حزب کمونیست کارگری ایران در تمامی دوران فعالیتهایش، علیالعموم دو سنت سیاسی را با خود داشت که یکی را منصور حکمت نمایندگی میکرد. او همیشه میگفت -و آخرین گفتهاش هم این بود- که حزب کمونیست کارگری به چپ سنتی نزدیکتر است تا آن چیزی که او میخواهد و ... ● اگر اینطوربود چرا وانمود میکردید که با تشکلهای دیگر تفاوت دارید و آنها تخطئه میکردید؟ ○ اشارهی منصور حکمت به یکی از گرایشهای درون حزب بود. یعنی تفاوت فاحشی در سنت حزب کمونیست کارگری وجود داشت. اما اتوریتهی سیاسی منصور حکمت موجب میشد که حرف اول را در حزب، همیشه او بزند. در نتیجه بقیه یا سکوت میکردند و یا کار خودشان را میکردند. در نبود منصور حکمت آن تفاوتِ بین دو خط و سنت، خیلی برجستهتر شد. چون توازن قوا بههم خورده بود. در نتیجه بخشی که منصور حکمت آن را نمایندگی میکرد، ضعیفتر شد. در نتیجه آن چپ سنتی که منصور حکمت معتقد بود که حزب را به آن جریانها نزدیکتر میکند، وزن و سنگینی بیشتری پیدا کرد. در نتیجه کار ما بیشتر معطوف شد به تبلیغات سطحی، همین! سازماندهی جدی نکردن، نقش جدی نداشتن، و در جامعه نیروها را به چپ و راست تقسیم کردن و ... ● چیزی که میخواهم بگویم، شاید تأیید ضمنی بخشی از صحبتهای تو باشد، اما موضوع مهمتری در خود دارد. در گزارش مفصلی که از مراسم درگذشت منصور حکمت تهیه کرده بودم، در مصاحبه با یکی از رفقای کمیتهی مرکزی حزب، احتمال انشعاب در حزب را در نبود اتوریتهی سیاسی منصور حکمت پیشبینی کرده بودم. البته آن دوست چنین احتمالی را قاطعانه رد کرد. اما نکتهی من این است: اختلاف شما در حزب، اختلافی تشکیلاتی بود تا اختلافی نظری-سیاسی. چرا به این مسئله اعتراف نمیکنید؟ ○ شما کاملاً درست میگویی. میخواهم بگویم این اختلافاتی که ما داشتیم، قبلاً هم بهطور واقعی بود، تفاوت در سنت و شکل کار قبلاً هم وجود داشت. چیزی که ما را با هم نگاه میداشت، اتوریتهی بالای منصور حکمت بود. اما وقتی این اتوریته نبود، در صورتی ما میتوانستیم در کنار هم باشیم که رسماً قبول کنیم که در آن حزب سنتهای مختلف و خطوط سیاسی مختلفی وجود دارد. یعنی اگر این حزب میخواهد یک حزب سیاسی شود که جامعه را سازماندهی کند، نمیتواند نپذیرد نیروهایی زیادی را که در درون خودش جذب کرده، افراد و شخصیتهایی هستند که هر کدام میتوانند تئوریهای خودشان را داشته باشند، بیآنکه قرار باشد جا را برای یکدیگر تنگ کنند. وقتی ما نتوانستیم این قانون بازی را تنظیم کنیم، دیگر راهی باقی نماند. میخواهم بگویم که شما درست میگویی! اگر میپذیرفتیم که این حزب، یک حزب سیاسی باشد و در آن سنتها و خطوط سیاسی با هم کار کنند، و فقط مبنای وحدتشان، برنامه و سیاستهای تصویب شده باشد، آنوقت ما هم میتوانستیم بمانیم و همکاری کنیم. وگرنه خیلی طبیعی است که آدمها مثل هم فکر نکنند و روی مسایل سیاسی با هم اختلاف نظر داشته باشند. اصلاً در همهی احزاب دنیا وضع این گونه است ... ● بله در همهی احزاب دنیا سنتهای جاافتادهای وجود دارد. اما در تشکلهای ایرانی بهطور عام، و تشکلهای چپ بهطور خاص، سنت کار جمعی و تشکیلاتی بسیار ضعیف است. انگار هر کس مترصد فرصتی است تا با جداسری، اعلام انشعاب کند. ○ اگر چپ [ایرانی] نتوانسته به احزاب قدرتمند سیاسی تبدیل شود، تا آنجا که مربوط به بُعد تشکیلاتیاش است، تفکر ایدئولوژیک و فرقهای در آنها قوی بوده. این تفکر معتقد است که هر کس مثل او فکر نکند، جزو فرقهی او نیست. درنتیجه هر کس که سیاست متفاوتی داشت، فکر میکند که ایدئولوژی متفاوتی را نمایندگی میکند و از ... ● به اختلافهای سیاسی درون حزب اشاره کردی، و من هنوز از خود میپرسم کدام اختلاف؟ مثال مشخصی میزنم: بروید و یکی از آخرین تحلیلها و نوشتههای دوستمان «علی جوادی» را بردارید و اسم «رفیق فاتح» یا «کورش مدرسی» را بر بالای آن بگذارید. من بعید میدانم حتا یک نفر به موضوع پی برده و فرقی را مشاهده کند. آنها نه تنها ادبیات سیاسی مشترکی دارند، بلکه حتا از یک ادبیات نوشتاری پیروی میکنند. از این رو پرسش مزبور هنوز بی پاسخ میماند: اختلاف بر سر چه بود و چرا انشعاب این همه ابعاد گستردهای پیدا کرد؟ در اینجا پوشهی دیگری را باز میکنم، شاید به جواب نزدیک شویم: اگر با انشعاب سال ○ در انشعابات گذشته؟ نمیدانم! ما در دورانی که از جریان کومله و «حزب کمونیست ایران» جدا شدیم، قبل از آن بحثهای کاملاً بازی شده بود، و اینکه فرق بین «کمونیسم کارگری» با گرایشات مختلف دیگر در چه است. ادامهی این بحثها بود که به جدایی ما منجر شد. یعنی بحثها کاملاً سیاسی ... ● من از این انشعاب صحبت نمیکنم. منظور من انشعاب سال ○ متوجه هستم، من خواستم اشارهای عمومی داشته باشم. از آن دوره ما آمدیم به عنوان حزب کمونیست کارگری، فعالیتهایمان را شروع کردیم. همانطور که شما گفتی در سال ● یعنی میخواهی بگویی که شما و رفقایتان که از حزب انشعاب کردند، تمام قرارها و آییننامههای تشکیلاتی را رعایت کرده بودید و صرفاً طرف مقابل بود که شمشیر را از رو بسته بود؟ ○ نه! اولاً ما منشعبین نیستیم، «حکمتیست»ها هستیم ... ● بسیار خوب، شما حکمتیستها! ○ بحث قرار و مدار تشکیلاتی نبود. بحث بر سر این بود که بحثهای سیاسیمان را علنی کنیم، ما یکدست نبودیم. از قبل اگر بحثهای سیاسیمان را بازتر و آرامتر میکردیم، طبعاً فکر میکنم تلفات کمتری میدادیم، دو طرف قضیه بیشتر روشن میشدند که اختلاف بر سر چیست. آخرین تقلایی که ما کردیم، برای آخرین پلنومی بود که میبایستی بگیریم. گفتیم با اینکه در کمیتهی مرکزی اکثریت هستیم، اما به ابزار تشکیلاتی متوسل نمیشویم. ما گفتیم که هیچ چیزی را که طرف مقابل موافقت نکند، به زور رأیگیری عملی نمیکنیم. این سند وجود دارد که ما آنموقع ارایه کردیم. منتها طرف مقابل ما آن را نپذیرفت ... ● چرا؟ ○ به این دلیل که گفتند خط شما «راست» است و ما نمیتوانیم با شما باشیم و همکاری کنیم. و درنتیجه جایی ندارد که در پلنوم با هم قرار و مداری داشته باشیم، وقتی به لحاظ خطی شما راست هستید و ما چپایم، شما «حجاریانی» هستید، شما دستراستی هستید و ما نمیتوانیم با هم باشیم. این بود که آنها به پلنوم نیامدند و به هوادارانشان فراخوان دادند تا بروند تجمعی بگیرند و اسمش را «کنگره» گذاشتند. میخواهم بگویم که این موضعی بود که ما گرفتیم. حالا هر کسی میتواند بگوید که این موضع بد یا غلط بود. ● با این نموداری که ترسیم کردی، بنابراین ما باید منتظر انشعابهای دیگری در «حکمتیست»ها باشیم. چون ظاهراً همه چیز ساده و پیشپا افتاده است ... ○ تا آنجا که به حزب حکمتیست مربوط است ... ● و ظاهراً هیچ تلاش جدیای برای جلوگیری از انشعاب و پذیرفتن قوانین بازی، که ابتداییترین آن پذیرفتن حق گرایش در یک تشکیلات است، صورت نگرفته است. ○ تا آنجا که مربوط به حکمتیستهاست، ما این را جزو اسنادمان کردهایم که سنتها و خطوط سیاسی مختلف در حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست، میتوانند با هم باشند و مبنای اتحاد ما اساساً سیاستهای اتخاذ شده است و یا سیاستهایی که اتخاذ میشوند. مبنای ما اساساً «جنبشی» است تا اینکه سازمانی و تشکیلاتی. علیالعموم جنبش کمونیسم کارگری، منابع جنبش کارگری و منفعت اجتماعی این جنبش. باید اتحاد را بُرد بر پای اتحادی جنبشی، بر این مبنا نگران اینکه خطوط فکری و شخصیتهای مختلفی وجود دارند –با تئوریهای مختلف- این نگرانی در ما وجود ندارد و ما از این پدیده استقبال میکنیم. اتفاقاً به همین نسبت که حزبی اجتماعی و قدرتمندتر میشود، آدمها و کاراکترها و تئوریسینهای مختلفی داخل آن میشوند. آنها چه بسا تئوریهای خودشان را داشته باشند. در نتیجه ما جا باز کردهایم برای چنین اتفاقی در حزب حکمتیست. حتا در آن حزب قبلی هم ما پیشنهاد کردیم که چنین چیزی را جزو اصول سازمانی کنیم که پذیرفته نشد. ● حالا که هنوز در این زمین قدم میزنیم، بگذار این سؤال را هم با تو در میان بگذارم: آیا عامل «ملیت» در انشعاب و جدایی شما از حزب کمونیست کارگری دخالتی نداشت؟ همانطور که اطلاع داری، اکثر جداشدگان از حزب از رفقای کُرد بودند. ○ من فکر میکنم چسباندن هویت قومی در این مورد چیز جالبی نباشد ... ● اما واقعیت دارد. ○ ببینید! کسی که متولد جایی هست، زبان بهخصوصی دارد، اینها برایش هویت قومی یا ملی محسوب نمیشود. من در نقد هویت قومی و ملی نوشتهام، درنتیجه من برای خودم هیچ هویت قومی و ملی قایل نیستم که بر این مبنا ارزیابی شوم. ● چه شما و چه دیگر دوستانتان حتا اگر بر «مسئله ملی» نقدی نوشته باشید، اما در این مورد ما با یک واقعیت عینی روبرو هستیم و آن اینکه اغلب جداشدگان از حزب کمونیست کارگری ایران از رفقای کُرد هستند. ○ اجازه دهید من چیز دیگری بگویم. اصلاً در آن تشکیلات هم [حزب کمونیست کارگری ایران] اکثر کادرهایش بچههایی بودند که متولد کردستان بودند. از آن هم که بگذریم، به جامعه نگاه کنید. بزرگترین مراسم اول ماه مه، بزرگترین تجمعات هشت مارس، بزرگترین تجمعات چپ، دفاع از حقوق کودک و زن، مرکزش در سنندج است، در تهران نیست. در مراسم اول ماه مه در تهران، سخنران اولش «برهان دیوارگر» از فعالین کارگری متولد سقز، از استان کردستان بود. اینها هم به این خاطر است که بین دورههای سال ● هنوز فکر میکنم که به بخش کوچکی از سؤالها پاسخ دادهای و ... ○ یک چیز را هم اگر اجازه بدهید اضافه کنم. جهت اطلاعتان در آن حزبی که ما بودیم، سازماندههای اصلیاش در عرصههای مختلف، اغلب بچههایی بودند که متولد کردستان بودند. فرض کنید مسئول تشکیلات کل کشور ما «اسد گلچینی» بود که متولد سنندج است. دبیر سازمان جوانانش «بهرام مدرسی» بود که فکر میکنم در کومله کردی یاد گرفت. میخواهم بگویم که در رأس آن حزب بچههایی بودند که متولد آن بخش از جامعه بودند. به خاطر اینکه آن بخش از جامعه فرصت پیدا کرده بود که کمونیستهای زیادی تحویل جامعه دهد. همین الآن اگر نگاه کنید، بچههایی که کُردی زبان اولشان است و در سازمانهای مختلف چپ هستند، جمعیتشان غیر قابل مقایسه است. ● آلان جان، خودت بهتر میدانی که در حزب کمونیست کارگری ایران، چه درصد را رفقای کُرد تشکیل میدادند. بیا جهت صحبت را عوض کنیم. در این سالها هرچه به جلو رفتیم توازن قوا در خارج از کشور به نفع نیروهای راست، غیر دموکرات و پرو رژيم تغییر کرده، اگر عوامل جهانی به هم خوردن این موازنه را زیاد عمده نکنیم، راحتتر میتوانیم خود و عملکردهایمان را در این مورد ارزیابی کنیم. مثالی عینی میزنم: نیروی راست مردم را به انحاء مختلف مخاطب قرار میدهد و سعی میکند با آنها ارتباط برقرار کند. سپس بخشی از همین مردم را درگیر فعالیتهایش میکند. قاعدتاً آنها از زبان مردم صحبت میکنند و حتا با زبان آنها حرف میزنند. در عوض نیروی چپ –نیروهای چپ- هم مردم را مخاطب قرار میدهند، اما در این سالهای اخیر اصولاً لزوم ارتباط با مردم را نمیبینند، در فعالیتهای اجتماعیشان عموماً به جمعها و محفلهای خود بسنده میکنند، و بیتردید با زبان مردم هم صحبت نمیکنند. این معضل در تشکیلات شما هم وجود دارد. سؤال من از تو این است: آیا هنوز وقت آن نرسیده که به این محفلیسم انزواطلب پایان داده شود؟ ○ من اسم این پدیده را محفلیسم نمیگذارم، صرف نظر از اینکه نیروهای چپ محفلاند یا نه، اما این نیروها در عرصههای سازماندهی، تبلیغ و سیاستگذاری، بسیار فرقهای و سنتی هستند و هنوز از معضل تاریخیای که داشتهاند، نتوانستهاند بیرون بیایند. شما در بحث قبلیتان اشاره کردی به تشابه مقالاتی از رهبری حکمتیستها با مقالاتی از رهبری حزب کمونیست کارگری، که اگر اسامی نویسندگانش راعوض کنیم، کسی متوجه آن نمیشود، چرا که تشابهات زیادی بین آنها وجود دارد. میخواهم بگویم که خود ما نتوانستیم به روشنی در همهی عرصهها، کار کردن به شیوهی سنتی و فرقهای را نقد کنیم، که این مسئله در ابعاد مختلف عملی خودش را نشان میدهد. مسئلهای که شما میگویی یک چیز واقعی است و کسی که آن را انکار کند، سر در لاک خودش فرو کرده و قادر نیست جامعه را ببیند. ● اجازه بده این مسئله را بیشتر باز کنیم. آیا فکر نمیکنی معضل اغلب نیروها و سازمانهای سیاسی چپ ایرانی، ایدئولوژیکی دیدن مفاهیم اجتماعیست؟ بدین معنی که برای تمام مفاهیم اجتماعی جامعه در قرن بیستم و یکم، یک پاسخ ساده و بستهبندی شدهی ایدئولوژیکی ارایه میکنند. از مقولهی «مردم» بگیرید تا مقولات «زنان»، «جوانان»، «کارگران» و حتا موضوعهایی از قبیل «انتخابات»، «جنبش دانشجویی» و امثالهم. ظاهراً دنیای واقعی فاصلهی نوریای با بسیاری از این دادهها و «تحلیل»ها دارد. حزب شما هم از این قاعده مستثنی نیست و رفقایی نظیر «فاتح» در حزبتان استثنا هستند که از راهحلها و پاسخهای ایدئولوژیکی در خصوص مسایل اجتماعی پرهیز کنند. ○ به نظر من هم «فاتح شیخ» جزو کسانیست که خود من هم از تحلیلهایش لذت میبرم، به دلیل اینکه استدلال و بحثهای او اساساً بر واقعبینی است. این را شما درست میگویی و حرف شما به نوعی درست است. شما اگر نگاه کنید به جریانات مختلف چپ –جدای از اینکه کدام یک کوچک یا بزرگ هستند- مثلاً اگر از حزب کمونیست کارگری فعلی که ما از آن جدا شدیم سؤال کنید که جواب شما به جامعه چه هست، میگوید: انقلاب! اگر همین سؤال را هم از کومله، طوفان، راهکارگر و رزمندگان قدیم هم بپرسید، میگویند: انقلاب! علیالعموم یک جواب بستهبندیشدهی ایدئولوژیک در اختیار شما میگذارند که راهی را در عرصهی اجتماعی به مردم نشان نمیدهد. و اتفاقاً این مسئله یکی از معضلات ما در عرصهی سیاست درآن حزب بود. من یادم هست که در آن دوره منصور حکمت بحث میکرد –که اتفاقاً از بحثهای آخرش بود- بحث او اساساً به میدان آمدن جنبشی بود، جنبش سرنگونی. اصلاً به آژیتاسیونی که: دارند میروند و انقلاب میکنند، من یاد ندارم که مقالهای در این باره نوشته باشد. بحث او این بود که این جنبش را باید به جلو بُرد و با شعار و توضیح و آژیتاسیون که «انقلاب چیز خوبی است» کسی به میدان مبارزهی اجتماعی وارد نمیشود، چرا که هیچکس عاشق قیام و انقلاب نیست، فقط در سکتهای سطحی و حاشیهای است که با شعارهای ایدئولوژیک خود را آژیته میکنند. در دنیای واقعی، مردم برای راهحلهای واقعبینانه مبارزه میکنند. اگر شما به عنوان یک جریان چپ کمونیست روشن باشید، باید راهحلها و جوابهای سیاسی داشته باشید تا مردم را به انقلاب ترغیب کنید. بلشویکها نگفتند: انقلاب، انقلاب، انقلاب کمونیستی! تا مردم انقلاب کردند. آنها جوابهای سیاسی به معضلات جامعهی آن روز داشتند. گرسنگی بود، فقر بود، جنگ بود. در نقد این مفاهیم بود که آنها رفتند «تزار» را به زیر کشیدند ... ● لطفاً تمرکزی به جریان خودتان داشته باش. ○ من میتوانم بگویم که حکمتیستها تنها جریان استثنایی هستند که بر طبل انقلاب! انقلاب! نمیکوبند. در عوض تا آنجایی که بتوانیم، طرحهای روشنی عرضه میکنیم. بدین معنا که چهکار باید کرد تا جنبش سرنگونی را موفق کرد و در آن جنبش، رهبری آن را بهدست گرفت. شما همین حالا بروید در جامعه بگویید انقلاب! بگویید انقلاب سوسیالیستی، بگویید سوسیالیسم، کسی دنبالتان نخواهد آمد و ... ● اما این موضوعی که اشاره میکنی، در ادبیات سیاسی حزبتان –حکمتیست- در اطلاعیهها و مقالاتتان مشاهده نمیکنیم. در هر چند سطر مقاله، چهار قید و پنج فعل امری خطاب به مردم تعبیه کردهاید. به شما گفتم دوستانی نظیر فاتح شیخ در حزب شما استثنا هستند. از طرف دیگر اشاره کردم که دنیای واقعی –که اتفاقاً میتواند دنیای زمخت و زبر و خشنی باشد- با دنیای درک و شناخت و تحلیلهای ما فاصلهی نوریای دارد. کافی است دو هفته از لاک خود بیرون آمده و با مردم کوچه و بازار دمخور شویم تا به این واقعیت تلخ پی بریم. سؤال من از تو این است: چگونه این فاصله و گودال عمیق قابل پر شدن است؟ ○ ما در کار سیاسیمان نه تنها مرزی بین داخل و خارج کشور نمیکشیم، بلکه فکر میکنیم که هر دو یک حوزهی فعالیت هستند. نیرویی که در انگلیس، آلمان و سوئد سیاستی را اتخاذ میکند، عین همان سیاست در ایران نقش خواهد داشت. بهطور مثال اتفاقی که چند سال قبل در برلین افتاد –کنفرانس برلین- همان اندازه که خارج کشور را تکان داد، ایران را هم تکان داد. میخواهم بگویم که تظاهراتها و آکسیونهایی که میشوند، همان اندازه که در خارج کشور تأثیر دارند، در داخل هم مؤثرند. یا مثلاً بحث سیاسی خوبی که نوشته میشود، با امکانات اینترنتی و پیشرفت تکنولوژی، همه میتوانند از آن اطلاع یابند. به این خاطر میخواهم بگویم که فعالیتهای سیاسی ما در یک حوزه و دو میدان است، و ما نمیتوانیم دو سیاست متفاوت را اتخاذ کنیم. درنتیجه سیاستهایی که اتخاذ میکنیم، غیر از ویژگیهای دو بخش، در محتوا یک چیز است. ● پلنوم حزب شما همین چندی پیش برگزار شد. چه اطلاعاتی از آن را میتوانی بیرونی کنی و کدام تصمیمات گرفته شده را میتوانی اشارهای داشته باشی؟ ○ در پلنوم اخیر ما، که میتوانم به سرخطهای آن اشاره کنم، تا سیاستهای اتخاذ شده، این بود که محل رجوع ما اساساً باید جامعه باشد. بر سر رهبری جامعه باید جوابگوی حزب و تشکیلات باشیم ... ● برای این «سرخط»ها، راهحل عملیای اتخاذ کردهاید؟ ○ میخواهم بگویم بهطور کلی بحثی که داشتیم، رئوسی که داشتیم این بود که ما چه جوابهایی میتوانیم به جامعه دهیم. اگر به مسایل مختلف جامعه جوابهای سیاسی دهیم، این حزب به همان نسبت میتواند چیز دیگری شود، قدرت دیگری شود –چه در داخل و چه در خارج. میتوانم بگویم که این مسئله فوکوس اصلی ما در پلنوم بود. اما اسناد سیاستهای اتخاذ شده، الآن در دسترس من نیست و به درستی هم به خاطر ندارم که چه سیاستی اتخاذ شده است. منتها این جهت عمومی ما در پلنوم بود. ● از وقتی که به من دادی، ممنونم آلان جان! ○ مرسی! * * * |
پوشههای خاک خورده (۱۱)
پوشههای خاک خورده (۱۰)
ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
مروری بر زندگی اجتماعیمان در سه دههٔ تبعید
پوشههای خاک خورده (۸)
پوشههای خاک خورده (۷)
پوشههای خاک خورده (۶)
چهل سال گذشت
مبارزات کارگران ایران؛ واقعیتها، بزرگنماییها
چرا نمیتوانم این مصاحبه را منتشر کنم
«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
کانون ایرانیان لندن
سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
عادتهای خصلت شدهٔ انسان ایرانی
نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایدهآل
رسانه و فعالان رسانهای ایرانی
خودشیفته
«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
انتقاد به «خود» مان نیز!؟
به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!
کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
«تعهد» یا «تخصص»؟
انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
بهارانه
مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
لیبی، سوریه... ایران (2)
لیبی، سوریه... ایران؟
مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
در حاشیه نشست پنج روزه
ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
کارگران ایران و حکومت اسلامی
سه زن
بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا
اتحاد و همکاری؛ چگونه و با کدام نیروها؟
پوشه های خاک خورده(۵)
پوشه های خاک خورده (۴)
«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
پوشه های خاک خورده(۳)
پوشه های خاک خورده (۲)
پوشه های خاک خورده (۱)
... لیبی، سوریه، ایران؟
زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
چرا حکومت اسلامی در ایران؟
رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
رخنه، نفوذ، جاسوسی
چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
ما و دوگانگیهای رفتاریمان
ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
اغتشاش رسانهای
کاسه ها زیر نیم کاسه است
حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
عملیات انتحاری
هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
مشتی که نمونه خروار است
کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
تریبیونال بین المللی
سرکوب شان کنید!
ما گوش شنوا نداشتیم
خودکشی ...
تو مثل«ما» مباش!
«تحلیل» تان چیست؟!
شما را چه میشود؟
چه چیزی را نمی دانستیم؟
۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
بیست و دوم بهمن امسال
تروریست؟!
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
باید دید و فراموش نکرد!
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گردهمایی هانوفر
گپ و گفت دو همکار
«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
«انتخابات»، مردم...(۷)
«انتخابات»، مردم...(۶)
«انتخابات»، مردم...(۵)
«انتخابات»، مردم...(۴)
«انتخابات»، مردم...(۳)
«انتخابات»، مردم...(۲)
«انتخابات»، مردم...؟!
پناهجویان موج سوم
گردهمایی هانوفر...
سی سال گذشت
مسیح پاسخ همه چیز را داده!
«کانون روزنامهنگاران و نویسندگان برای آزادی»
تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
همسران جانباختگان...
من کماکان«گفتوگو» میکنم!
مراسم لندن، موج سوم گردهماییها
سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
اگر میماندم، قصاص میشدم
صدای من هم شکست
بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
«مادران خاوران» گزینهای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
«شب از ستارگان روشن است»
به بهانۀ قمر...
دوزخ روی زمین
گریز در آینههای تاریک
سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
بهارانه
«فتانت»، فتنهای سی و چند ساله (3)
«فتانت»، فتنهای سی و چند ساله
کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
میکونوس
«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
چه خبر از کردستان؟
جنده، جاکش... ج. اسلامی
حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
عراق ویران
شبکههای رژیم اسلامی در خارج از کشور
به بهانهی تحصن لندن
به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
سنگ را باید تجربه کرد!
پشیمان نیستید؟
هنوز هم با یک لبخند دلم میرود!
چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
روز زن را بهت تبریک میگم!
دو کارزار در یک سال
آخیش . . . راحت شدم!
غریبهای به نام کتاب
زندان عادلآباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
این بار خودش آمده بود!
چهره بنمای!
شب به خیر رفیق!
رسانههای ایرانی
مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
همسایگان تنهای ما
پس از بیهوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز میکنند!
فراموش کردهایم...
زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
تواب
خارجیهای مادر... راسیست
شعر زندان و پارهای حرفهای دیگر
ازدواج به قصد گرفتن اقامت
کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
اوضاع بهتر میشود؟
چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
کارزار چهار روزۀ زنان
مرغ سحر ناله سر کن
اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
درختی که به خاطر میآورد
شاکیان تاریخ چه میگویند؟
روایتی از زندان و پرسشهای جوانان
جمهوری مشروطه؟ !
مروری بر روایتهای زندان
اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی
انشعاب، جدایی و ...
چه شد ... چرا اینچنین شد؟
«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی
گفتگو با ایرج مصداقی، نویسندهی کتاب «نه زیستن نه مرگ»
نتیجهی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حملهی نظامی امریکا به ایران
گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر
سلاح اتمی ... حملهی نظامی ... و دیگر هیچ!
به استقبال کتاب «نه زیستن نه مرگ»
«بازگشت» بی بازگشت؟ |
|||
بازچاپ مطالب سایت «گفتوگو» با ذکر منبع آزاد است. / [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005] |