![]() | ||||||
|
مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
هر هفته طیفی از خوانندگان گفتگوهایم از من سوأل می کنند: چرا مصاحبه های تان را به رسانه های مختلف نمی فرستید...؟ و یا: چرا ارسال آنها را به برخی از رسانه های اینترنتی متوقف کرده اید؟ حجم پرسش هایی از این دست در چند مصاحبه آخرم (خصوصاً بعد از مصاحبه با یاسمین میظر) سیر صعودی داشت و برای همین به تعدادی قول دادم، در آینده نزدیک به سوأل هاشان جواب بدهم. رسانه های اینترنتی در خارج کشور فضای حاکم بر بخشی از رسانه های اینترنتی ایرانی در خارج کشور، فضایی مرده و مسموم است. مرده است، چون فاقد خصلت تولید است؛ و مسموم، به خاطر فلسفه وجودی شان: رواج اتهام زنی با زبانی تلخ و کددار. انتشار مقاله و کامنت از سوی آدمهای اغلب بی نام و نشان با هدف ترور شخصیت، ترویج ابتذال و فرهنگ لمپنیزم، میدانی کردن طرح های وزرات اطلاعات در زمین گیر کردن نیروهای مستقل سیاسی، وجه مشخصۀ بخشی از رسانه هایی ست که صفحات خود را به موضوع های سیاسی و اجتماعی اختصاص داده اند. اعمال قدرت از سوی محفل ها در اشل هایی مولوکولی، فصل مشترک اغلب رسانه هایی ست که اتفاقاً خود را «مستقل» تعریف و معرفی می کنند. رسانه های مزبور صفحه ای هستند در عالم انتزاع، که نه مسئول مشخصی دارند و نه صاحبان علنی شده آنها پاسخگوی مطالبی هستند که منتشرشان می کنند. و این هرج و مرج شده است امری عادی و قابل قبول در میان بخشی از این جامعه پا به سن گذاشته. به جز تعداد معینی از سامانه های اینترنتی، هیچیک از رسانه های ایرانی در اروپا خود را ملزم به رعایت ابتدایی ترین وظایف و قانونمندی های رسانه ای نمی بیند. و شوربختانه همه این ناهنجاری ها به نام اپوزسیون ایرانی سکه می خورد. مصاحبه با سیامک ستوده؛ سردبیر نشریه «روشنگر» مصاحبۀ خلاصه شده زیر را یک پرانتز در این مجموعه تصور کنید. نشریه ای در کانادا در جوف یک مقاله عکسی منتشر می کند و مدعی می شود آن عکس، یکی از زندانی سیاسی سابق است که در سال 1361 همراه با محمود احمدی نژاد محل معینی را افتتاح کرده است. این اسم خاص را فراموش کنید. سوژه، می تواند هر انسان ایرانی مقیم خارج کشور باشد. چنانچه در سالهای گذشته چنین بوده است. اما مصاحبه شونده؛ مسئول نشریه «روشنگر»، از فعالان سیاسی قدیمی ست که اتفاقاً از ابتذال حاکم بر بخشی از جامعه ایرانی مقیم خارج خود را دور نگه داشته است. با این حال «استدلال» این شخصیت مستقل سیاسی ست که زنگ ها را در جامعۀ ایرانی با صدایی رساتر به صدا درمی آورد: * مجید خوشدل هستم؛ از لندن- انگلستان زنگ می زنم و می خواستم نظرتان را راجع به صحت و سقم عکس و مقاله ای که در شماره 64 نشریه تان راجع به ایرج مصداقی منتشر کرده اید، بدانم. - بله، عکسی ست در مقاله ای که در انتقاد از آقای مصداقی منتشر شده. طبعیتاً منظورتان باید این باشد؟ * طبیعتاً مقاله بدون آن عکس مفهوم نداشت. - بله، آن عکس را صفحه بند ما گشته و پیدا کرده؛ که صفحه بند اشتباه کرده [...] طبیعتاً اگر آقای مصداقی هم بخواهند جوابی بدهند، ما با کمال میل مقاله شان را چاپ می کنیم... * این چه حرفی ست که می زنید! با شناخت نسبی ای که از سیامک ستوده دارم؛ به عنوان یک فعال سیاسی قدیمی، و مدیر یک نشریه، گمان نمی کنید، اگر به قول خودتان اشتباهی رخ داده، مسئول اش شما هستی، و نه صفحه بند. و تازه شما فرصت داشتید در شماره بعدی نشریه تان؛ شماره 65 به اشتباه تان اعتراف کنید. ولی این کار را نکردید. - این اتفاق در آخرین شماره نشریه افتاده... * خیر، در نشریه شماره 64 این عکس را منتشر کردید. نشریه شماره 65، که عکس «محمد مورسی» روی آن است، را من الان دارم می بینم. از شما پرسیدم: اگر شما پی به اشتباه تان برده بودید، فرصت داشتید با درج مطلبی اشتباه تان تصحیح کنید. چرا این کار را نکردید؟ - (مکث)... ببینید، ما که در رابطه با مقاله نشریه 64 اشتباه نکرده ایم[...] اما در نشریه شماره 65 عکسی زده شده که [ادعا شده] آقای مصداقی در کنار آقای احمدی نژاد است... * [توضیح بالا را در جزئیات دوباره تکرار می کنم]. - حالا متوجه منظورتان شدم. علت این است که ما وقتی این عکس را زدیم، تا همین چند روز پیش، نه کسی انتقادی به آن کرد و نه ما اطلاع داشتیم که ممکن است این عکس درستی نباشد[...!!] * شما به عنوان یک فعال سیاسی و یک زندانی سیاسی سابق در رژیم گذشته لزوماً باید ادبیات زندان را دنبال کرده باشید. اگر کتابهای ایرج مصداقی را نخوانده باشید، احتمالاً باید می دانستید که او ده سال در زندان بوده. حتا اگر این را هم نمی دانستید و فقط اسم او را شنیده بودید، آیا شناخت تان از این فرد در این حد بوده که او در کنار احمدی نژاد بایستد؟ - من الان هم در خاطر ندارم که آقای مصداقی از چه سالی تا چه سالی در زندان بودند. وقتی با ما تماس گرفتند... * یعنی شما با نوشته ها و مواضع سیاسی ایشان آشنایی نداشتید؟ - با مصداقی آشنایی داشتم البته و مقالات شان را هم خوانده بودم... * یعنی از طریق همان مقالاتی که می گویید آنها را خوانده بودید، شناخت تان از ایشان این بود که او در سال 1361 در معیت احمدی نژاد برود و جایی را افتتاح کند؟! - (مکث) ...ببینید، من در شماره آینده مسئول ام که پاسخ بدهم. در ثانی وقتی این مقاله چاپ شد، من این عکس را دیدم؛ چون عکس را صفحه بند انتخاب کرده بود. سردبیر، مقالاتی تهیه می کند و می دهد به صفحه بند، و صفحه بند آنها می زند. بعد اگر کسی انتقاد کند، ما متوجه اشتباه مان می شویم [!!!] اما همانطور که گفتم، هم من در شماره بعدی اشتباه مان را توضیح می دهم و هم اگر آقای مصداقی بخواهند جوابی بدهند، با کمال میل آنرا می پذیریم[...] راه اندازی سایت گفتگو در سپتامبر 2005 میلادی، وقتی با اصرار و پشتکار دوستی، سایت «گفت و گو» راه اندازی شد، هفتۀ بعد از آن، در نامه ای در یک سطر به سه رسانه، از آنها خواستم سایت گفت و گو را در لیست پیوندهاشان قرار دهند. بعد از آن دیگر این کار را نکردم. از آن پس، رسانه هایی که سایت گفتگو را در لیست پیوندهاشان قرار داده اند، به انتخاب خودشان بوده و من در آن دخالتی نداشتم. اما از همان ماههای نخست راه اندازی سایت گفت و گو، و سالهای بعد، بارها دوستان و رفقا، و طیفی از خوانندگان گفتگوها، با گوشزد کردن اصل «مارکتینگ»، مرا تشویق می کردند که برای این سایت تبلیغ کنم؛ نام اش را به رسانه های مختلف بفرستم و مصاحبه ها را نیز. به پرسش ها و پیشنهادهایی که با نیت خیر همراه بودند، توضیحاتی کوتاه می دادم و مثلاً می نوشتم: قانونمندی های جامعه ایرانی (و قانونمندی های حاکم بر مطبوعات) ربطی به استاندارهای بازار و «مارکتینگ» ندارد؛ رابطه هایی ابزاری شده ای هستند که وارد شدن به آنها برای من غیرممکن است. حرف پوست کندۀ من به پرسش کنندگان این بود: این کار را نمی کنم، چون برای خودم، برای مصاحبه ها و طیفی از شما (خوانندگان مصاحبه ها) ارزش قائل ام و اصولاً هدف مصاحبه ها به پرسش گرفتن همین «قانونمندی» هاست. از آن دوره برخی از رسانه های اینترنتی، مصاحبه هایم را بنا به مصلحتها یا منافع شان گزینشی بازچاپ می کردند، که البته این کار اگر با رعایت پرنسیبها و قواعد رسانه ای انجام می شد، عملی قانونی بود. حتا اگر رسانه هایی بودند که شمایل شان حال ام را به هم می زند. با این حال در طول سالهای گذشته، بودند رسانه هایی که با تغییر دادن عنوان مصاحبه ها، قرار دادن عکس مصاحبه شوندگان، حذف منبع گفتگو و گاهی حذف نام مصاحبه گر اقدام به انتشار گفتگوها می کردند. نمونه ای اکستریم در دوره اول «ریاست جمهوری» محمود احمدی نژاد که در مقایسه با دوره پیشین دیگر با پنبه سر نمی بریدند، رسانه اینترنتی در قلب تهران راه اندازی شد که تمثال مارکس را بر پیشانی اش داشت و رنگ ضمیمه اش عین خون جگر بود؛ سرخ آتشین! این جماعت وابسته به قدرت، در قدم اول همراهی تعدادی از «چپ های وطنی» را با خود داشتند؛ با مقالاتی که جملگی برای «انقلاب جهانی به رهبری طبقه کارگر»؛ و البته برای خارج از مرزها نگاشته شده بود. و بعد هم تعدادی مقاله و مصاحبه را از این ور و آن ور کش رفتند تا مثلاً سایت شان را « آبرومند» و «انقلابی» نشان دهند. با این ترفند طولی نکشید که قاپ طیفی از «رهبران اپوزسیون» و انقلابیون ارتودوکس در دنیای مجازی را ربودند و این جماعت مقالاتی را که اتفاقاً برای «انقلاب جهانی به رهبری طبقه کارگر» نوشته شده بود، را داوطلبانه راهی این رسانه کردند. گفتگوهایی از من هم در این دوره به سرقت رفت. پاییز بود که تعدادی از خوانندگان گفتگوهایم در ایران اطلاع دادند که گفتگوهای مثله شده من در این سایت بازچاپ می شود. وقتی به سراغ این رسانه دولتی رفتم دیدم، مصاحبه ها نه منبع دارند، نه مقدمه و نه نام گفتگوگر. تازه همه آنها هم بطور «انقلابی» قیمه قیمه شده اند. یکی دو هفتۀ بعد که دست ام از اطلاعات پر بود، نامه ای نوشتم به رفیق - برادر سردبیر، و برای او 24 ساعت مهلت تعیین کردم تا گفتگوهایم را از این سامانۀ بی سامان بردارد و گرنه نامه ای که سربسته نوشته ام، سرگشاده منتشر اش می کنم. که الحق چون سنبه پرزور بود، به چند ساعت همگی برداشته شد. ناگفته نگذارم، تا زمانی که کارکرد این رسانه به پایان نرسیده بود و کرکره اش را پایین نکشیده بودند، بسیار بودند سرگشته هایی از این سوی مرز، که گمان می کردند بعد از سالها بالاخره با «عنصر اجتماعی» در داخل ارتباط گرفته اند! * * * چرا فرستادن گفتگوها را به اغلب رسانه ها متوقف کرده اید؟ راستش در چند سطر نظرم را در رابطه با این پرسش نوشتم. اما بعد از مدتی فکر کردن تصمیم گرفتم، آن را بسط داده و شفاف تر خودم را بیان کنم. سه توضیح کوتاه: - کار فنی و غیرفنی سایت گفت و گو همچنان به عهده دوست عزیزی است. حتا زحمت فرستادن مصاحبه ها به چند رسانه تا سال گذشته نیر بر عهده او بود. - با این که مطالعه و نوشتن (نه برای انتشار) برای من عین خوردن و آشامیدن است- و البته برای یک مصاحبه گر حکم وظیفه را دارد- اما ملات گفتگوهای من از عمق جامعه گرفته می شود. «عمق جامعه» جایی ست که فعل و انفعالات آن هیچگاه علنی نمی شود و زندگی در آن وهم آلود است. و من سالها در این دنیای وهم آلود زندگی می کنم. - بی آنکه بخواهم برای مصاحبه هایم طول و عرضی کاذب دست و پا کنم، اما خوب می دانم که طیف بزرگی از دوستان و دشمنان آنها را می خوانند. حتا بخشی از حاکمان مستبد ایران؛ که خبرش را تعدادی روزنامه نگار شریف که بعد از خیزش 88 مجبور به ترک کشور شده اند، به اطلاع ام رساندند. سایت روشنگری اواسط سال 2009 میلادی تعدادی مقاله برای من فرستاده شد که در جوف آنها نامه ای بود از نویسندگانی که مدعی بودند مقالات ضمیمه، پاسخ آنها به اتهاماتی ست که آدمهای اغلب بی نام و نشان در سایت «روشنگری» به آنها زده اند. این عده عنوان کردند که حتا جوابیه آنها نیز در این رسانه منتشر نشده است. پس از بررسی و تحقیق دیدم آنها راست می گویند و در این رسانه اتهامات غیرانسانی به آنها زده شده. به فاصله ای کوتاه در نامه ای الکترونیکی از مسئول این رسانه توضیح خواستم ( البته تا این تاریخ تصمیم نگرفتم، اسم این «مسئول» را علنی کنم). پاسخی که به من داده شد، خیره کننده بود: ... اگر در روشنگری به کسی تهمتی زده شود، آن فرد حق دارد از خودش دفاع کند[!!] از همان تاریخ ارسال گفتگوهایم را به این سایت متوقف کردم. باید توجه داشت که تا این تاریخ در پیوند با مصاحبه هایم هیچ مشکلی در این سایت نداشتم، اما رعایت پرنسیب ها مرا وادار به این تصمیم کرد. ناگفته نگذارم، چندی بعد، بر اساس اشتباهی که فرد دیگری مرتکب شده بود، یکی از مصاحبه های من به این رسانه راه پیدا کرد که در این دوره برای اولین بار «مجید خوشدل» را می خواستند با کامنت هایی که صاحب و هویت واقعی نداشت، ترور شخصیتی کنند. این موضوع را پیش ترها توضیح داده ام. سایت آزادی بیان رسانه آزادی بیان، رسانه خوب و منطقی ای است که نیاز بخشی از جامعه سیاسی ایرانی را برآورده می کند. اما متوقف کردن ارسال مصاحبه هایم به این رسانه دلیل دیگری داشت. برای من راست، چپ، میانه، مذهبی، سکولار، و یا عقاید اکستریم در صورت بندی های مختلف اش پدیده هایی واقعی هستند. به این معنا که در ایدآل ترین جوامع بشری دیدگاههای فوق وجود دارد و طرفدارانی خواهد داشت، و انسان عاقل نمی تواند به نفی مکانیکی آنها بنشیند. با این حال هیچگاه نتوانسته ام یک پدیده را تحمل کنم و همیشه از آن نفرت داشته ام. پدیده ای که آفت جامعه ایرانی مقیم داخل و خارج است: پدیده انسانهای ریاکار. آدمهایی که واقعی نیستند و با دسترنج دیگران ارتزاق می کنند. در ایران اسلامی پدیده «دکتر» ها را داریم و در این سوی مرز اشکال دیگری از این ناهنجاری را. اوایل سال جاری (2012) در ایمیلی به مسئول این رسانه بخشی از اطلاعات مستندم از «فریبا- م» را بازگو کردم و خاطرنشان ساختم که نوشته های این فرد را دیگران برای او می نویسند. و سپس ایشان را در مقام انتخاب قرار دادم: اگر این پدیده غیرواقعی را رسانه ای کنید، پرنسیب هایم مرا از فرستادن مصاحبه هایم به «آزادی بیان» منع می کند. من نمی توانم خودم را در این بی اخلاقی شریک کنم. با اینکه پاسخ مسئول این رسانه مهربانانه بود، اما چاره ای نداشتم، مگر متوقف کردن ارسال گفتگوها به «آزادی بیان». سایت گزارشگران با وجدانی آسوده می گویم که ظرف سالهای گذشته، کمتر انسان شریفی را نظیر مسئول این رسانه در میان فعالان سیاسی نسل خودمان دیده ام. شرافت اخلاقی در زندگی واقعی منظور من است. به این نکته اشاره کنم که من این فرد را در چند گردهمایی دیده ام، اما هرگز نخواستم با وی دیدار و گفتگوی حضوری داشته باشم. این قانونمندی من در پیوند با همه کنشگران سیاسی و اجتماعی ایرانی است. البته به دلیل فعالیت رسانه ای و کار گفتگو، منبع شناخت نسبی من از کنشگران سیاسی و اجتماعی، کانال های مستقل دیگری نیز هستند. اما سایت گزارشگران؛ که در یک سال اخیر شده است عین صندوقچه مادر بزرگ ام، که در آن همه چیز یافت می شود. هم چیزهای خوب و خاطره انگیز، و هم عتیقه هایی که به درد همان صندوقچه مادربزرگ می خورد. این بی نظمی (و نیز موردی دیگر) وادارم کرد تا بعد از نوشتن نامه ای به مسئول این رسانه، از وی بخواهم که گفتگویم را از این سایت بردارد. از آن تاریخ فرستادن مصاحبه هایم را به این رسانه متوقف کردم. مصاحبه با یاسمین میظر؛ پرانتز دوم بعد از آخرین گفتگویم با یاسمین میظر، انگار که طیفی از فعالان سیاسی از خواب غفلت بیدار شده باشند، به تعریف های سست و بی پایه از مصاحبه های مجید خوشدل نشستند. دهها ایمیل از این دست برای ام فرستاده شد که هیچکدام شان را نباید جدی گرفت، اما از روی انجام وظیفه به معدودی از آنها جواب دادم. در این میان، تعدادی «رسانه» نیز بودند که می خواستند در حاشیۀ تعریف های بی مایه، و با بازچاپ مصاحبه، با مصاحبه شونده تسویه حساب کنند. برای صاحب دو «رسانه» همسو در تاریخ های 18 و 19 نوامبر سال جاری این ایمیل را نوشتم: «... راستش شمایل رسانه تان احساس بدی به من می دهد[...] مطالبی که منتشر می کنید، در خدمت ویران سازی در بین کنشگران سیاسی طیف چپ است [...] قانوناً می توانید این مصاحبه را با ذکر منبع منتشر کنید، اما بدانید اجازه آن از طرف من به شما داده نشده[...] از بین ایمیل های غیرسازمانی فقط به یکی از انسانهای هیجان زده پاسخی مشروح دادم؛ ایمیلی که در غروب 20 نوامبر نوشته شد: «... من هم فکر می کنم ایشان [یاسمین میظر] در رابطه با «ایران تریبونال» گز نکرده پاره کرده. استنادم؟ مصاحبه منتشر شده ام با او. به نظر من یاسمین در این مورد اشتباه کرده. اما آیا در دستگاه فکری شما انسانها حق ندارند اشتباه کنند؟ [...] آیا شما و محفل تان در سالهای گذشته با فرد و محفلی بوده که زد و بند نکرده باشید؟ یادتان هست که به همین رفیق، آن هم برای منافع تان در سالهای طولانی چک سفید می دادید [...] یادتان هست سالهای 2003 میلادی به بعد را، که «مبارزه سیاسی» تان را به پالتاک برده بودید و با اتهام زنی های سریالی نفس این جامعه پا به سن گذاشته را گرفته بودید؟ در همان سالها در کف این جامعه چیزهایی می گذشت که شما را با آنها کاری نبود. «کمپین های ضد جنگ» را می گویم که به گروگان جریانهای اسلامگرا در آمده بود. پای این جریانات ارتجاعی را «چپ جهانی» به کمپین ها باز کرده بود. آیا می دانی در همین شهر بلا زده [لندن] چند انسان شریف ایرانی بودند که در عین مخالفت با جنگ و حمله نظامی، در مقابل این جانوران ایستاده بودند و این توانایی را داشتند که از نظر تئوریک آنها را سر جای شان بنشانند؟ آیا می دانی یکی از این معدود آدمها میظر بود [...] ما را به خیر و شما را به سلامت. بروید و «متحدان» خودتان را از محفل های شبیه خودتان پیدا کنید. من و مصاحبه های من به کار شما نمی آید. بدانید که اگر در الویت ام بودید، در موردتان روشنگری می کردم [...] کلام آخر محیط های اجتماعی خارج کشور؛ محیط هایی که از سرکوب سیاسی مستقیم بدور بوده، کمکی به بخش بزرگی از جامعه سیاسی و اجتماعی، و به فعالان رسانه ای ایرانی در خارج از کشور نکرده است. و این در صورتی ست که قسمت اعظم سرکوبها و ترورهای شخصیتی کنشگران سیاسی و اجتماعی در رسانه های ایرانی طراحی و کارگردانی شده است. در سالهای گذشته دوستان و رفقای بی شماری از من سوأل کرده اند: راه حل تان در این باره چیست؟ پاسخ ام به آنها ساده و عملی بود: خودتان را از محیط های فاسد دور نگاه دارید؛ خودتان را حفظ کنید. نشریات ناسالم را بایکوت کنید. نخوانیدشان؛ برای شان مقاله نفرستید... که الحق خیلی ها چنین کردند. اگر بگویم از مخاطب بیشتر برای مصاحبه هایم استقبال نمی کنم، شاید دروغ گفته باشم. هر چند به اندازه کافی آنها مخاطب دارند و گاهی پاسخ به ایمیل های رسیده کلافه ام می کند. اما گفتگوهایی که انتشارشان مدتی وقت و انرژی ام را می گیرند، و ملات شان از بیست و پنج سال زندگی در تبعید گرفته شده، عین مقالات شرطی شده ای نیستند که به در و دیوار این شهر هرت بچسبانم شان. در حال حاضر مصاحبه هایم را برای دو رسانه می فرستم. با این حال هر وقت احساس کنم، از مصاحبه ها دارد استفاده ابزاری می شود، و یا در ساختاری قرار گرفته ام که غیرانسانی ست، بعد از روشنگری کردن، فرستادن آنها را به همین دو رسانه نیز متوقف می کنم. * * * تاریخ انتشار: 21 دسامبر 2012 |
پوشههای خاک خورده (۱۱)
پوشههای خاک خورده (۱۰)
ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
مروری بر زندگی اجتماعیمان در سه دههٔ تبعید
پوشههای خاک خورده (۸)
پوشههای خاک خورده (۷)
پوشههای خاک خورده (۶)
چهل سال گذشت
مبارزات کارگران ایران؛ واقعیتها، بزرگنماییها
چرا نمیتوانم این مصاحبه را منتشر کنم
«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
کانون ایرانیان لندن
سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
عادتهای خصلت شدهٔ انسان ایرانی
نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایدهآل
رسانه و فعالان رسانهای ایرانی
خودشیفته
«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
انتقاد به «خود» مان نیز!؟
به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!
کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
«تعهد» یا «تخصص»؟
انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
بهارانه
مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
لیبی، سوریه... ایران (2)
لیبی، سوریه... ایران؟
مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
در حاشیه نشست پنج روزه
ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
کارگران ایران و حکومت اسلامی
سه زن
بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا
اتحاد و همکاری؛ چگونه و با کدام نیروها؟
پوشه های خاک خورده(۵)
پوشه های خاک خورده (۴)
«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
پوشه های خاک خورده(۳)
پوشه های خاک خورده (۲)
پوشه های خاک خورده (۱)
... لیبی، سوریه، ایران؟
زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
چرا حکومت اسلامی در ایران؟
رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
رخنه، نفوذ، جاسوسی
چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
ما و دوگانگیهای رفتاریمان
ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
اغتشاش رسانهای
کاسه ها زیر نیم کاسه است
حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
عملیات انتحاری
هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
مشتی که نمونه خروار است
کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
تریبیونال بین المللی
سرکوب شان کنید!
ما گوش شنوا نداشتیم
خودکشی ...
تو مثل«ما» مباش!
«تحلیل» تان چیست؟!
شما را چه میشود؟
چه چیزی را نمی دانستیم؟
۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
بیست و دوم بهمن امسال
تروریست؟!
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
باید دید و فراموش نکرد!
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گردهمایی هانوفر
گپ و گفت دو همکار
«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
«انتخابات»، مردم...(۷)
«انتخابات»، مردم...(۶)
«انتخابات»، مردم...(۵)
«انتخابات»، مردم...(۴)
«انتخابات»، مردم...(۳)
«انتخابات»، مردم...(۲)
«انتخابات»، مردم...؟!
پناهجویان موج سوم
گردهمایی هانوفر...
سی سال گذشت
مسیح پاسخ همه چیز را داده!
«کانون روزنامهنگاران و نویسندگان برای آزادی»
تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
همسران جانباختگان...
من کماکان«گفتوگو» میکنم!
مراسم لندن، موج سوم گردهماییها
سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
اگر میماندم، قصاص میشدم
صدای من هم شکست
بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
«مادران خاوران» گزینهای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
«شب از ستارگان روشن است»
به بهانۀ قمر...
دوزخ روی زمین
گریز در آینههای تاریک
سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
بهارانه
«فتانت»، فتنهای سی و چند ساله (3)
«فتانت»، فتنهای سی و چند ساله
کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
میکونوس
«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
چه خبر از کردستان؟
جنده، جاکش... ج. اسلامی
حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
عراق ویران
شبکههای رژیم اسلامی در خارج از کشور
به بهانهی تحصن لندن
به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
سنگ را باید تجربه کرد!
پشیمان نیستید؟
هنوز هم با یک لبخند دلم میرود!
چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
روز زن را بهت تبریک میگم!
دو کارزار در یک سال
آخیش . . . راحت شدم!
غریبهای به نام کتاب
زندان عادلآباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
این بار خودش آمده بود!
چهره بنمای!
شب به خیر رفیق!
رسانههای ایرانی
مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
همسایگان تنهای ما
پس از بیهوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز میکنند!
فراموش کردهایم...
زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
تواب
خارجیهای مادر... راسیست
شعر زندان و پارهای حرفهای دیگر
ازدواج به قصد گرفتن اقامت
کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
اوضاع بهتر میشود؟
چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
کارزار چهار روزۀ زنان
مرغ سحر ناله سر کن
اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
درختی که به خاطر میآورد
شاکیان تاریخ چه میگویند؟
روایتی از زندان و پرسشهای جوانان
جمهوری مشروطه؟ !
مروری بر روایتهای زندان
اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی
انشعاب، جدایی و ...
چه شد ... چرا اینچنین شد؟
«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی
گفتگو با ایرج مصداقی، نویسندهی کتاب «نه زیستن نه مرگ»
نتیجهی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حملهی نظامی امریکا به ایران
گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر
سلاح اتمی ... حملهی نظامی ... و دیگر هیچ!
به استقبال کتاب «نه زیستن نه مرگ»
«بازگشت» بی بازگشت؟ |
|||
بازچاپ مطالب سایت «گفتوگو» با ذکر منبع آزاد است. / [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005] |