پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ / Thursday 21st November 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»

... پس کی پرستوهای مهاجر در خانه‌ای امن، رنج سفر را از تن به در می‌کنند و آرام می‌گیرند. کجاست آن خانۀ امن؟

وقتی به تماشایشان می‌نشینم، در غریبانه غروب شب‌های تبعیدشان، نه صلابت پروازشان را می‌بینم و نه ره توشۀ در نوردیدن‌های دشت و کویرشان به چشم می‌آید. تنها بال‌های شکسته‌ای‌ست که حسرت خندۀ پرنده را تداعی می‌کند.

 

با عزیزی دیگر ـ در خانۀ امن ـ به گفت‌وگو می‌نشینم. سه ملاقات با «سحر» داشتم؛ اولی، او بی‌مهابا می‌پرسد و من پاسخ می‌دهم (قبول کرده بودم آخر). در دیدار دوم گفت‌وگویی صمیمی با هم داشتیم. و در این آخرین تماس «سحر» می‌پذیرد تا گفت‌وگویمان ضبط شده باشد.

 

این نازنینان را باید دریافت، قربانیان نظام زن ستیز و شادی گریز «اسلامی»‌اند اینان. «سحر» و خواهر خوانده‌هایش، سالهاست که از رنج بی‌حقوقی در تبعیدگاه‌های «مردانه» ایرانی، در تبعید مضاعف روزگار می‌گذرانند. محیط‌های اجتماعی موج سوم پناهجویان ایرانی مورد نظر است. تشکل‌های زنان ایرانی باید به خود آیند...

*         *         *

 

* کمی از خودت برام بگو.

- اسمم «سحر»ه، سه سال و نیمه که تو خارج‌ام، تقریباً چهار سال می‌شه.

* از گذشته‌ت برام بگو، از زندگیت در ایران.

- تو شهر ری زندگی می‌کردم و همون جا بزرگ شدم. سه تا برادر داشتم که یکی از دیگری ظالم‌تر و [...] بودن، درست عین بابام. مادرم بدبخت‌ترین آدم روی زمین بود و عین نوکرا [کلفت‌ها] از صبح تا شب کار می‌کرد و فحش می‌خورد.

* و تو تنها دختر خانه بودی؟

- آره دیگه.

* و حتماً فشار زیادی روت بود؟

- فشار زیاد؟ شما معنی فشار را می دونی چیه؟ اصلاً نمی‌گذاشتن آب خوش از گلوم پایین بره، همه می‌آمدن خستگی‌شون را رو تن من در می‌آوردن. مخصوصاً آن نره خر [...] که از بچگی به من ورمی‌رفت و هر وقت حرف می‌زدم، تهدیدم می‌کرد که منو می‌کُشه و سم تو غذام می‌ریزه. 

* از کی حرف می‌زنی؟

- آن برادر [...] که آب کمرش را تو لنگم خالی میکرد و من باید خفه خون می‌گرفتم و دم نمی‌زدم (مکث) آن پس فطرت زندگیم را به باد داد و هر چی می‌کشم از دست اونه.

* کسی از این موضوع خبر داشت؟ مثلاً مادرت، به او چیزی نگفتی؟

- اگه می‌فهمید، دق می‌کرد و می‌مرد. تنها دل خوشی مادرم این بود که منو عروس کنه و از آن خونه نجات بده... اگه می‌گفتم دق می‌کرد (مکث)... (سرش را پایین می‌اندازد، طوری که صورتش دیده نشود موهای بلندش تمام صورتش را می‌پوشاند).

* تا چند کلاس درس خوندی؟

- تا دهم خوندم و بعدش نگذاشتن برم. بابام می‌گفت اگه مدرسه بری خراب می‌شی. آن سه تا نره خر هم تأیید می‌کردن. یکی نبود بهشون بگه که خراب خونۀ واقعی همین خراب شدس..

* دوست پسر چی؟ هیچ وقت به کسی علاقمند شدی؟

- (صورتش باز می‌شود و با اشتیاق صحبت می‌کند) آره، با [...] بودم و همدیگرو خیلی دوست داشتیم، منو تو راه مدرسه دیده بود و دنبالم آمده بود (مکث)... تا یک سال هیچکس نمی‌دونست تا اینکه اون پس فطرت ما رو تو خیابون دید و آمد جلو، آمد چیزی بگه و خط و نشون بکشه، وقتی چشمش به [...] افتاد، پس رفت و عقب کشید... 

* چرا؟

- اون ورزشکار بود و کشتی می‌گرفت، آدم قوی‌ای بود دیگه.

* لطفاً ادامه بده.

- اگه بدونین آن روز با چه ترس و لرزی رفتم خونه. سر راه نذر کردم اگه به خوبی و خوشی بگذره، یه سفر برم مشهد. امّا پامو که تو خونه گذاشتم، چنان مشتی به صورتم زد که از حال رفتم. از دماغ و دهنم مثل فواره خون می‌زد بیرون.

* دیگرون دخالت نکردن؟

- مادرم که مثل همیشه خودخوری می‌کرد و آه می‌کشید. بابام هم که اومد، پی اونو گرفت و گفت حقش بوده.

* هیچ وقت فکر کردی که چطور می‌تونی از آن وضعیت خلاص بشی؟

- آره بابا، همون شب گفتم به [...] بیا با هم فرار کنیم و بریم مشهد. ده بار دیگه همین فکر و کردم...

* هیچ وقت فکرت را با او درمیان گذاشتی؟

- فرار رو؟

* نه فقط فرار، احساست را بهش بگی، بهش بگی دوسش داری و ازش بخوای باهات ازدواج کنه.

- آره، یه شب که خونش بودم، منو بغل کرد و بهم گفت که خیلی دوسم داره و می‌خواد با من زندگی کنه. من از خوشحالی داشتم پر در می‌آوردم. امّا بهش گفتم باید چیز مهمی را بهت بگم ـ آخه اون می‌گفتش ما نباید چیزی را از هم قایم کنیم ـ بالاخره ماجرای [...] را بهش گفتم، تازه اگه نمی‌‌گفتم که بالاخره شب عروسی می‌فهمید. اونم شروع کرد به لرزیدن و بد و بی‌راه گفتن. فحش می‌داد و می‌خواست بره اون [...] را بکشه. که من به پاش افتادم و التماسش کردم، گفتم اگه این کار و بکنی، منو بدنام می‌کنی. اگه منو دوست داری، بگذر و فراموشش کن. 

* فکر نمی‌کنی بالاخره یکی باید از موضوع خبردار می‌شد؟

- مثلاً کی؟

* (چند لحظه‌ای فکر می‌کنم) راستش نمی‌دونم.

- آن کسی که منو دوست داشت و منم دوسش داشتم، وقتی فهمید، گذاشت و رفت. دیگه کی مونده که بخوام براش حرف بزنم، واسش درد دل کنم.

* پس اونم رفت و تو تنهای تنها شدی؟

- آره دیگه، اَزَم سرد شده بود و بهم توجه نمی‌کرد. یکی دوبار به پاش افتادم و التماسش کردم، امّا نتیجه نداد، اون عوض شده بود.

* بالاخره چی شد؟

- آخرین باری که دیدمش و جواب سربالا شنیدم، تصمیم گرفتم از خونه فرار کنم. همون شب یه چاقو برداشتم و زیر متکام گذاشتم تا شب برم سراغ اون [...] امّا پشیمون شدم و تصمیم گرفتم از خونه فرار کنم.

* فرار کردی؟

- آره دیگه، ساکم را بستم و از خونه زدم بیرون.

* کجا رفتی؟

- رفتم مشهد.

* چرا مشهد، آنجا آشنا داشتی؟

- آره، فامیل داشتیم آنجا، امّا پیش آنها نرفتم که.

* پس کجا رفتی؟

- چند روز توی یکی از مسافرخونه‌های اطراف حرم بودم و از همون جا یاد گرفتم که چه جوری می‌شه صیغه شد...

* ببینم! می‌گن به زن تنها اطاق اجاره نمی‌دن که.

- اینها همش حرفه، اصلاً جاهایی هست که فقط زنهای تنها زندگی می‌کنن.

* گفتی فهمیدی که چه طوری می‌شه صیغه شد؟

- آره دیگه، زن تنها تو مسافرخونه باشه، هزار تا چشم دنبالشه. اصلاً میان بهت می‌گن که می‌خوای صیغه بشی یا نه.

* به همین سادگی؟

- آره دیگه، پس چی؟

* مگه برای صیغه شدن نباید «عده» نگه داشت و از این چرت و پرت‌ها؟

- (پوزخند) این حرفها واسۀ لای کتابه، چه عده‌ای؟ هیچکس به این چیزا کاری نداره که. هر کی می‌خواد دو ساعت با یکی بخوابه و بره پی کارش.

* یعنی همون تن فروشی، منتها با کلاه شرعی؟

- آره دیگه، صد برابر بدتر.

* تا چه مدت در مشهد بودی؟

- نزدیک نه ماه بودم. تا اینکه دایی‌ام را نزدیک حرم دیدم و اون منو با اصرار برد خونش. شب را نگه‌ام داشتن، بعد فهمیدم تلفنی به مادرم خبر دادن که من آنجام. منم کلۀ سحر از خونۀ آنها فرار کردم و... 

* گفتی اطراف حرم دایی‌ت را دیدی. چرا حرم؟

- هر کی بخواد صیغه بشه یا صیغه بکنه می‌ره آنجا. امّا اگر نخوای دست بگیرین، من هفته‌ای یکبار می‌رفتم تا دلم را خالی کنم. می‌شستم و ساعتها گریه می‌کردم. بعضی وقتها آنقدر گریه می‌کردم که بی‌هوش می‌شدم و از حال می‌رفتم. سبک می‌شدم دیگه (قطره‌ای اشک از چشمان «سحر» به روی میز می‌افتد و او خودش را جمع می‌کند. ناخودآگاه دستانم می‌رود تا او را در آغوش بگیرد و رفیقانه، پیشانی‌اش را بوسه باران کنم. امّا «عقل» ناجوانمردانه هی می‌زند و دستانم را خیره‌ سرانه به عقب می‌کشد. لحظه‌ای سکوتی سرد حاکم می‌شود).

* بعد از مشهد کجا رفتی؟

- برگشتم تهران. چند روزی توی یکی از پارکها موندم و با یه تعدادی آشنا شدم. بعدش هم «کار» کردن را شروع کردم.

* که این بار دیگه صیغه نبود؟

- قبلاًش هم نبود.

* می‌تونم سوالهای خصوصی‌تری ازت بپرسم؟

- مثلاً چی؟

* از تجربه‌های شخصی‌ت در «کار» می‌خوام بدونم، مثلاً آیا هیچوقت بهت تجاوز شد؟

- (مکث طولانی، انگار انتظار چنین سوالی را نداشته) آره، زیاد (سرش را تکان می‌دهد و مکث می‌کند).

* می‌خوای راجع بهش بیشتر بگی؟

- نه نمی‌خوام.

* آیا از «کاندوم» استفاده می‌کردی؟

- همیشه که نه، بستگی داشت. بعضی‌ها نمی‌خواستن، یعنی بیشتری‌ها نمی‌خواستن از کاپوت استفاده کنن، بعضی‌ها پول بیشتری می‌دادن واسه‌ش.

* فکر نمی‌کردی ممکنه مریض بشی، ایدز بگیری؟

- آن وقتها اصلاً فکر نمی‌کردم، به هیچی فکر نمی‌کردم... تازه گیریم که فکر می‌کردم، مگه راهی داشتم.

* تو این مدت مواد مخدر هم می‌کشیدی؟

- ببینید! کسی که تنش را در اختیار آدمها می‌گذاره، به قول شما «خودش را می‌فروشه» نمی‌تونه نکشه، غیرممکنه اصلاً. یه جوری باید آروم بگیره.

* از کی شروع کردی؟

- از همون چند روزی که تو پارک بودم.

* چی مصرف می‌کردی؟

- همه چیز، هر چیزی که فکرش را بکنین.

* چطور شد به فکر خارج آمدن افتادی؟

- یکی بود که می‌گفتن شش ماه تو خارج زندگی می‌کنه و شش ماه تو ایران. راستش را بخوای آدم بدی نبود و هیچوقت دبه در نمی‌آورد. یه روز بهش گفتم: اگه بخوام برم خارج چکار باید بکنم؟ که اونم راههایی نشونم داد و منم بالاخره امدم دیگه.

* وقتی رسیدی چه کار کردی، تقاضای پناهندگی دادی؟

- آره دیگه، تقاضا دادم بعدش هم قبول شدم (با طعنه) شدم پنا... هنده!  

* از اینجا برام بگو. از محیطی که درش زندگی می‌کردی.

- اول‌ها روی خارج کشور جور دیگه‌ای فکر می‌کردم، روی آدمهاش حساب می‌کردم. امّا بعد دیدم اینجا هم مثل آنجاست، شاید بدتر از آنجا...

* این‌طورها که تو فکر می‌کنی نیست. شاید محیطی که تو در آن بودی، این باور را به تو داده، محیط‌هایی که من بهشون می‌گم «ایرانستان» جایی که از خارج کشور فقط ادا و اصول‌هاش را یاد گرفتن، با محیط غیرایرانی هیچ وقت ارتباط نمی‌گیرن و شاید بشه گفت جایی هست صد برابر بدتر از محیط ایران، آن هم برای زنها.

- من نمی‌دونم، شاید شما راست بگی. من که محیط دیگه‌ای را تجربه نکردم. امّا با این حرفتون موافقم که می‌گین زنها بی‌حق و حقوق‌اند در آن جمع‌ها.

* می‌شه این قسمت آخر را برام بیشتر باز کنی؟ یعنی از تجربۀ خودت بگی.

- اول‌ها فکر می‌کردم یک جوری تحویلم می‌گیرن. حس خوبی داشتم از این بابت. امّا الان که فکرش را می‌کنم، می‌بینم اگر حال نمی‌دادیم... ببینید، به خدا وقت‌هایی که «پریود» بودم آرزو می‌کردم یکی بیاد و حالم را بگیره و... 

* حالت را بپرسه یا حالت را بگیره؟

- نه بابا، حالم را بگیره، بیاد طرفم و بدونه که هستم، تا اینکه تنهایی یه گوشه بشینم و تنهایی بکشم تا بی‌هوش بشم. 

* اینجا هم [خارج کشور] «کار» می‌کردی؟

- خب آره دیگه.

* می‌خوای در موردش حرف بزنی؟

- اول‌ها در خونه‌ای بودم که خیلی‌ها آنجا زندگی می‌کردن، بیست تایی می‌شدیم. البته ده ـ دوازده تا ثابت بودند و بقیه شب به شب می‌آمدند. بساط را جور می‌کردن و همه استفاده می‌کردن. آن وقتها...

* لطفاً صبر کن. منظورت چیه که عده‌ای ثابت بودند و عده‌ای شب به شب می‌آمدند.

- آنهایی که ثابت بودند از آنهایی که از بیرون می‌آمدند پذیرایی می‌کردند دیگه.

* و به تو پولی پرداخت می‌کردند؟ یعنی آنهایی که ثابت بودند؟

- نه بابا، چه پولی. خورد و خوراک بود و بساطی که پهن می‌کردن. سقفی هم بالای سرمون بود مثلاً.

* غیر تو زنهای دیگه‌ای هم بودن؟

- آره دیگه، بیست نفر آدم که نمی‌تونه فقط با یک زن طرف باشه.

* امیدوارم حتا یک جواب خیلی کوتاه هم که شده به این پرسش بدی: چون کمک می‌کنه به دونستن جمع‌هایی که خیلی «مردانه» اداره می‌شن. امّا سوالم: قاعدتاً باید بعد از بزم‌های شبانه، بعد از نوشیدن و کشیدن. بساط رختخواب برپا باشه. درسته؟

- آره دیگه.

* به کسان دیگه کار ندارم. آیا خود تو این انتخاب را داشتی که اگر نخوای با کسی همبستر نشی؟

- نه بابا، این حرفها نبود که.

* و اگه لازم بود با بیشتر از یک نفر همبستر می‌شدی؟

- آن وقت‌هایی که یادم مونده، همیشه بیشتر از یک نفر بود.

* از کاندوم استفاده می‌کردی؟

- (با پوزخند) نه بابا، کاندوم چیه. اگه کسی می‌گفت بهش می‌خندیدن.

* هیچوقت پیش آمد که صبح بلند بشی و از دیدن سر و وضع خودت، حس بدی داشته باشی؟ 

- (مکثی طولانی، بیش از یک دقیقه از نوار خالی‌ست. «سحر» فقط به زیرسیگاری روبرویش خیره شده، بی‌آنکه کلامی بر زبان آورد. سکوت طولانی را با پرسشی می‌شکنم):

* کی فهمیدی HIV مثبت هستی؟

- (آه می‌کشد) هفت ـ هشت ماه قبل. همش خسته می‌شدم و تمام تنم درد می‌کرد، حوصله‌ام کم شده بود. همش دلم می‌خواست یه گوشه بخوابم. آنها می‌گفتن مال مشروب و مواد مخدره. تا اینکه تو یکی از مهمونی‌ها، یکی را دیدم که آدم خیلی خوبی بود، خیلی با حال بود اصلاً به آن جمع نمی‌خورد، چون نه مشروب می‌خورد و نه چیزی می‌کشید. به ماها هم دست نمی‌زد. فکر کنم مسلمون بود، خودش که چیزی نگفت. خلاصه اون منو برد بیمارستان و آزمایش خون گرفتن و بعد گفتن که HIV مثبته.

* آنها بهت دارو دادن؟

- آره، چند جور دارو دادن که واقعاً معجزه کرد، از همون هفتۀ اول خیلی بهتر شدم. کلاس هم بردن و آموزشم دادن که چکار باید بکنم، چطور سکس داشته باشم که به مردم منتقل نکنم.

* الان چطوری؟ وضعیت روحی و جسمی‌ت چطوره؟

- از نظر روحی که داغونم. از وقتی فهمیدن مریض شدم هیچکس دیگه به سراغم نیامده...

* این که بد نیست، اصلاً توفیق اجباریه! نیامدن به درک نیامدن.

- آره [...] (فردی که به او کمک کرده) هم همین را می‌گه. از نظر جسمی هم گاهی خوبم، گاهی بد. بعضی وقتها بدنم گَُر می‌گیره و توی آتیش می‌سوزم. به هرحال همینه دیگه، بدبختیه...

* الان چه کار می‌کنی؟

- یه مدته کلاس زبان می‌رم، دو روز در هفته بیشتر نیست، امّا من خوشم میاد و یاد مدرسه رفتنم تو ایران می‌افتم.

* از این سوالهای کلیشه‌ای خوشم نمیاد که مثلاً چه نقشه‌ای برای آینده کشیدی. امّا می‌خوام حس‌ات را بدونم از اینکه دوباره پشت میز نشستی، از اینکه کاری را با میل خودت می‌کنی، از اینکه...

- چه سوال خوبی کردی؛ تو این مدت با اینکه از خیلی چیزها دلخورم، از خیلی‌ها بدم آمده، امّا حس خوبی از خودم دارم، مخصوصاً وقتی مدرسه می‌رم فکر می‌کنم همون دختر پونزده ساله سابق شدم، بخدا دو سه بار رفتم تو رویا.

* «سحر» جان، چقدر خوشحالم این چند باری که با تو ملاقات کردم، از ته دل می‌گم...

- منم همین‌طور، ای کاش شما را دو سه سال قبل می‌دیدم.

* (با خنده) لطف تو هست و از این خبرها هم نیست. همه‌مون آدمیم و اشتباه هم زیاد کردیم. حداقل تو این شهامت را داشتی که بنشینی و از خودت حرف بزنی. ممنونم که به من اعتماد کردی.

- مرسی!

هشتم ژانویه 2006

 

*          *          *

بخش‌هایی از این گفتگو (پرسش و پاسخ‌ها و اظهار نظرهای «سحر») حذف یا کوتاه شده است.

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]